چکیده:
تئوری مهبانگ یا انفجار بزرگ، نظریه ای جدید در کیهان شناسی است که در دهه های اخیر، خداشناسان علم مدار استنتاج های خداباورانه از آن داشته اند. مقاله حاضر به بررسی این نظریه علمی و نظریات علمی رقیب در برابر آن می پردازد و می کوشد تا میزان تاثیر این تئوری را بر روی براهین خداشناسی تبیین نماید. نگارنده، با پذیرفتن این اصل مسلم که همواره باید از استنتاج نتایج کلامی از نظریه های علمی جانب احتیاط را پیمود، معتقد است که پیشرفت های برق آسای علم فیزیک و کیهان شناسی در قرن بیستم، نگرش معنوی به جهان را تقویت نموده و این قرن به لحاظ پیوند گزاره های دینی با گزاره های علمی بسیار موفق بوده است.
خلاصه ماشینی:
"حال مسأله این است که انبساط جهان تاکنون چه مقدار به طول انجامیده و از چه زمان آغاز شده است؟ اگر سرعت پسرفت کهکشانها از یکدیگر در طول زمان بدون تغییر مانده و انبساط نیز به طور یکنواخت در زمان ادامه یافته باشد، بنابراین جهان با حالتی از چگالی نامتناهی شروع به انبساط کرده و این همان چیزی است که به «انفجار بزرگ» شهرت دارد.
اگر تعداد بسیاری جهان با مقادیر ثوابت بنیادین که به طور تصادفی در بین آنها توزیع شده، وجود داشته باشد، میتوان فرض کرد بعضی از این جهانها به گونهای باشند که کهکشانها، ستارگان، سیارهها، حیات و حیات هوشمند در آنها ظاهر گردد.
(Hoyle: 1960, 193) ارزیابی میزان کارآیی نظریه مهبانگ در براهین خداشناسی در بررسی کارآیی نظریه مهبانگ در برهان غایتشناختی و کیهانشناختی چند نکته قابل تأمل وجود دارد: 1ـ نظریات علمی رقیب در معرض انتقادات جدی قرار دارند: الف: بر نظریه جهانهای بسیار انتقاد شده است که براساس استره اکام ، تکثیر بدون دلیل امور جایز نیست، در نظریه جهانهای بسیار باید تعداد فراوانی جهان فرض کنیم تا نظم یک جهان را توضیح دهیم، اما بنابر قاعده مهم در متدولوژی علم هویات نباید بیش از ضرورت تکثیر شوند.
(مایکل پترسون و دیگران: 1376، 145ـ 144) 2ـ با فرض صحت نظریه مهبانگ، همه متفکران تعابیر یکسان و لزوما خداباورانهای از آن به دست ندادهاند: الف: خداشناسان جدید علم مدار به زنجیرهای از شرایط اشاره کردهاند که در نخستین لحظات پس از انفجار بزرگ اولیه ایجاد شدهاند: دمای اولیه ماده متراکم جهان هستی چنان بود که با افزایش آن، در نهایت، کهکشانهایی از ستارگان و سیارات تشکیل شدند."