چکیده:
مسئله،در فضای فرهنگی جامعه ما،اینک به لایههایی عمیقتر از این مسئله دست یافته باشیم و مشکلات را در سطوح ژرفتری دنبال کنیم.اما با تأسف باید گفت هنگامی که از این مسئله سخن میگوییم،گویا هنوز باید الفبای آن را بیان کنیم.اغلب نوشتههای ما در این زمینه چنین ویژگیای را دارند. رابطه سنت و تجدد را باید از ابعاد مختلف معرفت شناختی،انسان شناختی، هستی شناختی،اخلاقی،حقوقی و اجتماعی بررسی کرد.همچنین باید ویژگیهای انسان متجدد و انسان سنتی را از یکدیگر بازشناخت.از باب نمونه،میتوان به رویکرد علمی و پیشرفت علوم تجربی،در انسان متجدد،اشاره کرد و یا مباحثی همچون رشد فناوری و صنعت،بالا رفتن سطح مادی زندگی،دینزدایی از صحنههای مختلف زندگی به ویژه زندگی اجتماعی،انسانگرایی افراطی تا حد انسانپرستی،فردگرایی،سرمایهداری، عقلگرایی افراطی و اعتماد بیش از حد توان عقل به آن،دموکراسی،لیبرالیسم و...البته در میان انسانهای متجدد مکاتب دیگری نیز پدید آمده است،ولی هیچ کدام به وسعت و پایداری آنچه نام برده شد حمایت نمیشوند.برای مثال،مارکسیسم و فاشیسم نیز زاییده مدرنیسم است،اما وسعت دامنه و پایداری لیبرالیسم را نیافتهاند. ویژگیهای یاد شده در انسان سنتی به گونهای که بیان شد،یافت نمیشود.بررسی تطبیقی ویژگیهای انسان سنتی و انسان متجدد از مسائل لازمی است که در مباحث سنت و تجدد باید به آنها پرداخته شود و بدون توجه به آن نمیتوان بحثی جدی در مقوله سنت و تجدد داشت. طرح مباحث سنت و تجدد مسئلهای نیست که به سادگی کهنه شود یا زوایای مختلف آن کاویده گردد.ازاینرو،این بحث هنوز هم برای ما مفید و ضروری است.نکته مهم،نحوه پرداختن به آن است.انتظار میرود پس از گذشت سالهای متمادی از مطرح شدن این نویسنده،سنت را به معنای دین و تمدن دینی گرفته و به بررسی تضادهای تجدد با سنت پرداخته است.وی جمودگرایی و التقاط را دو وجه افراط و تفریط،در برخورد با مسئله سنت و تجدد،میداند و این مسئله را از دیدگاه شهید مطهری پی میگیرد.
خلاصه ماشینی:
"شناخت تجدد آنچه در باب ابهام و نارسایی تعریف سنت ذکر شد،عینا درباره تجدد نیز صادق و جاری است در شناخت تجدد،دو نکته اساسی مطرح میشود:اول،این که دشمنشناسی مبتنی بر حقایق،و به معنای عام آن است؛چرا که حق و حقانیت همیشه دشمن داشته و،به علاوه،ادیان آسمانی-به ویژه دین اسلام،که در همه زمانها انعطاف دارد-بیش از دیگر گونههای هویتی در معرض آسیبپذیری قرار میگیرند.
با توجه به مثال فوق میتوان اذعان کرد آخرین نکتهای که در شناخت تجدد نقش دارد،مستقل بودن آن است؛به گونهای که تقریبا تمام عقیدههای مدرن امروزی میوههای این درخت مستقل هستند که،به عقیده بسیاری،در اومانیسم ریشه دارد.
هیچ نسبت ضروری میان پستمدرنیسم و تفکر سنتی-به ویژه ادیان- وجود ندارد و نباید گمان کرد که پستمدرنیسم به معنای نفی مدرنیسم و بازگشت به سنت و تفکر اسطورهی است،یا دینی است برای جبران خلأ معنویت."