خلاصه ماشینی:
"در این صورت کدام انسان با انصاف و با وجدانی است که خودش راه زندگی را شناخته و انتخاب کرده باشد و احساس تعهد و وظیفه نکند که این راه راست را به دیگران هم بنمایاند؟آن شور و عشق و ایمانی که شما دربارهء صاحبان و عاملان رسالت راه حق از چهرههای شناخته شدهء نامآور این راه-راه حقپرستی- شنیدهاید،آن شور و عشق و علاقه و حرارت و گرمی را که شما در سیما و سیمای عمل در چهره کار انسانهای مومن زمان خودتان دیدهاید م بینید،ناشی از احساس همین حقیقت در درون آنهاست که آنها فکر میکنند راه راست زندگی را یافتهاند و نسبت به این یافتن احساس مسئولیت میکنند که باید دیگران را هم به این راه دعوت کنند و بیاورند.
شما و ما به عنوان عاملان رسالت دین، نخستین وظیفهمان این است ببینیم آنچه که بر نوجوان عرضه میکنیم به راستی لا اقل در قلب خودمان به عنوان حق برایمان پذیرفته و شناخته شده است یا نه؟اگر جز این باشد،اگر دین مصلحتی به جوان و نوجوان عرضه کنیم،اگر چیزی را از جوان و نوجوان بخواهیم بپذیرد و بعد احساس کند که بخاطر نوعی مصلحت آن را پیش پایش میگذاریم،او حق دارد از ما رو بگرداند،حق دارد به جای آنکه پرورش مذهبی پیدا کند دچار شکی خرابکننده در اعماق دل و جانش بشود.
آنچه واجب و درست است مصلحت خود مطلب است، معنی انسان میخواهد حقی را بگوید و عرضه کند و انسانهایی را به حق دعوت کند،شک نیست که شما معلم و مربی هستید، نمیدانید که-حقائق را یکجا و یک کاسه در هیچ ظرفی نمیشود خالی کرد چون ظرفیت انسانها در حال گسترش است- باید به موازات رشد فهم و استعداد و ظرفیت مربا و مدعو باشد."