چکیده:
شد که نه تقدمی برای کیفیت یا کمیت وجود(به تصویر صفحه مراجعه شود) دارد و نه فرم تابع عملکرد است و نه عملکرد تابع فرم.بدینترتیب مؤلفه سومی به نام معنی طرح شد که اهمیت آن بههیچوجه کمتر از فرم و عملکرد نیست. امروزه طراحی شهری به دانشی تبدیل شده است که با آغوش باز هرگونه دانش و تجربهای را که مربوط به جامعه انسانی و محیط زندگی اوست پذیرا میشود و آن را در جهت غنی کردن خود و بستر زندگی شهروندان به کار میگیرد. در عمل نیز معماری بولدوزری تقبیح گردید،و ارزش قدمت،ریشه،خاطرات،تصویر ذهنی، مقیاس انسانی،دوباره بازشناسی و بازآفرینی شد.شعار«شهر برای شهروندان و نه برای خودروی شخصی»مورد توجه قرار گرفت. سالهاست که نیاز به ارتقای کیفیت احساس شده است.مدیران اسبق شهرداری تهران با تمهیداتی از زدن رنگ و لعاب،نصب پرچم و جدارهسازی شروع کردند و تا آستانه طراحی شهری ادامه دادند؛اما اکنون این روند،با تغییر مدیریت متوقف شده است. مدتی است که دوران سیطرهء کمیت به سرآمده است.باید به کیفیتهای محیطی توجه کرد.این خواست شهروندان ماست و وظیفه طراحان شهری،برنامهریزان و معماران آینده. هوز دانش طراحی شهری با فعالیت طراحی شهری درهم میشوند.از آن بدتر،وظیفه طراحی شهری را محدود به جدارهسازی و در بهترین حالت طراحی فضاهای شهر میدانند. برخی نیز آن را مترادف زیباسازی قرار میدهند و برخی پرداختن به«جزئیات شهری»را طراحی شهری میدانند. محور اصلی مبحث طراحی شهری کیفیت است.برای گریز است ایستاانگاری دانش طراحی شهری باید سیر تحول،تطور مفهوم کیفیت فضایی و تأثیر زمان را بر آن در نظر گرفت. کارشناسان و مدیران طراحی شهری امروزه به بیماری«سیطره کمیت»دچار شدهاند، دلمشغولی اصلی آنان حل مسایل کمی است و به پیامدهای کیفی تصمیمات خود توجهی ندارند. هنوز رابطهء کمیت و کیفیت به خوبی درک نشده است.این تفکر که هر چیز فقط از مقدار(چندی) دست شده،و اینکه همین چندی(مقدار)از هر چیز،قابل درک،دریافت و برنامهریزی است، اولویتی برای کمیت بخشیده که به فجایع عملی کنونی انجامیده است. بیشتر کارشناسان و مدیران با کمیتها کلنجار میروند.اما مردم به کیفیتها توجه دارند.افراد برای خلوت به محله مسکونی و خانهء خود پناه میبرند و در برابر برای انبساط و تجمع و تعامل اجتماعی به خیابان میریزند.هنوز باور داریم که کارها را رأسا انجام میدهند،و هنوز ادعا میکنیم که فلان شهر یا فضاهایش را فلان شاه یا مرد قدرتمند ساخته است.باور نداریم که ساختن امری گروهی است و نیازمند تخصصهای متفاوت؛و آنچه به تحققپذیری و موفقیت طرح میانجامد،داشتن هدفی مشترک و هماهنگی است. طراحی شهری نه به دنبال ایجاد فضاهای پرخرج و فاخر است و نه هدفش ایجاد فضاهای زیبا به معنای خوشگل و چشمنواز.زیبایی دلمشغولی اصلی طراح شهری نیست و کیفیاتی مانند،هویت،وحدت،نقشانگیزی و حس مکان برای او مهمتر است.دههء شصت و هفتاد میلادی دوران تغییر الگوها و الگووارهها و خوانش تازهای از زمان و مکان بود.حاکمیت مطلق «عقل»به زیر سؤال رفت و دوبارهء عاطفه به عنوان همزاد عقل با آن همتراز گردید.مشخص
خلاصه ماشینی:
"امروزه طراحی شهری به دانشی تبدیل شده است که با آغوش باز هرگونه دانش و تجربهای را که مربوط به جامعه انسانی و محیط زندگی اوست پذیرا میشود و آن را در جهت غنی کردن خود و بستر زندگی شهروندان به کار میگیرد.
اما کیفیت چیست که امروزه ارتقای آن،به خواست عمومی تبدیل شده است؟کیفیت فضایی چیست که یکی از مهمترین دلمشغولیهای طراحی شهری اعلان میگردد؟مگر تصمیماتی که تا به حال درباره شهر و فضاهایش گرفته میشده تبعاتی کیفی نداشته است؟اگر داشته است(که به اعتقاد نگارنده چنین است)پس چرا همگان-از شهروند گرفته تا کارشناس و مدیر شهری- احساس نارضایتی میکنند؟مشکل کجاست؟ چهبسا کارشناسان و مدیران مبتلا به بیماری«سیطره کمیت»شدهاند.
پس چرا در عمل کسی به این دستاوردها اعتقاد ندارد،و کمیتها عمدتا بدن نگاه به کیفیتهای حاصل در نظر گرفته میشوند؟شاید میخواهیم در همان عالم انتزاع علمی باقی بمانیم!آیا ما هم دچار علمزدگی شدهایم و میخواهیم برای هرچه «علمیتر بودن»طرحهایمان،واقعیتها را فدا کنیم؟ شاید چنین باشد؛ولی به نظر میرسد که مشکل در ورابط ظریف و پیچیده بین کمیت و کیفیت نیز نهفته است.
مثالی دیگر:زمانی که مباحث طراحی شهری به اصرار مسئولان وقت و به بهانه«اولویت حل معضل مسکن»از شرح خدمات شهرهای جدید حذف گردید و مباحث کیفی انگ لوکس و تجملی خوردند،از ابتدا عاقبت کار معلوم بود و امروزه نیز هیچ گروه کارشناسی نمیتواند آب ریخته را دوباره جمع کند.
امروزه طراحی شهری به دانشی تبدیل شده است که با آغوش باز هرگونه دانش و تجربهای را که مربوط به جامعه انسانی و محیط زندگی اوست میپذیرد،و آن را در جهت غنی کردن خود و بستر زندگی شهروندان به کار میگیرد."