چکیده:
نظام مدرسهروی دولتی در غرب، میکوشد فارغ از آموزشهای ارزشی و اخلاقی باشد. از این رو، در این نظام پرورش اخلاقی و ارزشی نادیده
گرفته میشود. مقاله حاضر با نگاهی به ضرورت پرورش اخلاقی کودکان و عدم امکان جداسازی آن از فرآیند آموزش، نشان میدهد که نظام
مدرسهروی دولتی در غرب، در ظاهر مدعی است که هیچ ارزش و اخلاقی را ترویج نمیکند، اما در حقیقت به ترویج فردگرایی افراطی و اخلاقی که
مبنای آن چیزی جز خواستها و تمنیات فردی نیست، میپردازد.
خلاصه ماشینی:
"بهطورکلی چگونه میتوان انتظار داشت که کودکان در سیستمی که آنها را تحمل نمیکند و نسبت به آنها تساهل ندارد، با دیگران تساهل ورزند؟ ماهیت آموزش دولتی اینگونه است؛ در این نظام آموزشی، به جای آن که هر کودک بهعنوان یک فرد خاص و دارای نیازهای خاص در نظر گرفته شود، ضرورتا همانند دیگران پنداشته میشود.
چنان که در ادامه نشان خواهیم داد، آموزش دولتی برای ترویج یک منفعت به ارث رسیده از گذشته، بیش از پیش ارزشهای اخلاقی سنتی را که مذهب آنها را پشتیبانی میکند، مورد هجمه قرار میدهد.
اصولا نظریهای که خود را به واقعیات توصیفی محدود میکند، چگونه میتواند مبنای لازم را برای تجویزهای هنجاری فراهم آورد؟ اگر مقدمه یک استدلال، یک واقعیت توصیفی باشد که کسی چیزی را دوست دارد، با چه منطقی میتوان به یک نتیجهگیری هنجاری که دیگران نیز باید آن را دوست بدارند رسید؟ هر استدلال قیاسی که نتیجهای هنجاری و دستوری دارد، نیازمند یک مقدمه هنجاری است.
ماچن در کتاب خود، همین منظور را بیان میکند: «گفته میشود که علم براساس قاعدهمندی نتایج استوار شده است؛ پیش فرض آن این است که اگر شرایط خاصی در طبیعت ایجاد شود، شرایط بهخصوص دیگری حتما به دنبال آن خواهد آمد.
به این صورت، آموزش دولتی از بدو تأسیس آن با نادیده گرفتن رفتار اخلاقی، اصول اخلاقی را زیر پا میگذارد، علاوه بر این، با رد دعوت به حفظ احترام مال دیگران، افرادی که در این نظام آموزشی کار میکنند، رفته رفته از اخلاق فاصله میگیرند."