چکیده:
آقای نراقی در این مقاله، بر آن است که لیبرالیسم را با مفهوم فردگرایی، و نهخویشتنمداری، معرفی کند و اثبات نماید که چنین معنا و تلقیای از لیبرالیسم امکان جمع وآشتی بین «حقوق فردی» و «حقوق جمعی» را برقرار میسازد.
خلاصه ماشینی:
"از منظر این منتقدان «فردگرایی» از حیث اخلاقی دست کم دو اشکال دارد: اولآنکه، فردگرایی با روحیه دگر دوستی و ایثار قابل جمع نیست، یعنی فرد لیبرال از آن حیث کهفردگراست، «خویشتن مدار» و «خودخواه» است؛ و دوم آنکه، فردگرایی نهایتا به نادیدهگرفتن «حقوق جمعی» میانجامد.
اما خویشتنمداری اخلاقی دیدگاهی است که مطابق آن فرد انسان یک وظیفهاخلاقی بیش ندارد و آن این است که همواره در پی تأمین منافع شخصی خود باشد و بکوشدبیشترین منافع ممکن را نصیب خویشتن کند.
بنابراین پرسش اصلی این است که آیا تصدیق«فردگرایی اخلاقی» مستلزم تصدیق «خویشتنمداری اخلاقی» است؟ در حدی که من درمییابم، مطلقا چنان رابطه استلزامی میان این دو مفهوم وجود ندارد و از قضا در مهمترینروایتهای لیبرالیسم، فردگرایی اخلاقی مبنایی برای نفی خویشتنمداری اخلاقی تلقیشده است.
برای مثال ممکن است بپرسیم که در چارچوب مفروضات لیبرالیسم، چرا من باید پروایگرسنگان را داشته باشم و خود را موظف بدانم که در حد توان به یاری آنها بشتابم؟ اگر میان«من» و «آنها» هیچ تفاوت اخلاقا مربوطی وجود نداشته باشد.
آیا میتوان درچارچوب مفروضات اساسی لیبرالیسم، مفهوم «حقوق جمعی» را رسمیت شناخت؟مهمترین وجه تمایز «حقوق فردی» و «حقوق جمعی» این است که حقوق فردی به فردنسبت داده میشود، اما حقوق جمعی نه به فرد خاص بلکه به مجموعهای از افراد نسبت دادهمیشود و فقط به نحو جمعی، یا دست کم به نمایندگی از جمع قابل احراز و اعمال است.
دلیل دوم و مهمتر این که، پیش فرض آن منتقدان بوده است که اول، حقوق فردی را تنها بهنحو فردگرایانه میتوان موجه ساخت، ثانیا، «فردگرایی»، نمیتواند وجود حقوق جمعی رابه نحو سازگاری به رسمیت بشناسد."