چکیده:
غرب جدید در سه مرحله متوالی و هربار با چهرهای متفاوت وارد ایران شده است:در مرحله نخست،از اوایل عصر صفویه تا ابتدای قاجار و با چهره تبلیغی-مسیحی،در مرحله دوم،از ابتدای قاجار تا آستانه نهضت مشروطه و با چهره سیاسی،نظامی و اقتصادی،و در نهایت در مرحله سوم،از آستانه مشروطه تا کمی پس از آن و با چهره فکری-نرمافزاری.موضع عالمان شیعه با هرکدام از چهرههای متفاوت غرب، موضعی مناسب با همان چهره بود.این جریان با چهره فکری-نرمافزاری غرب در سه مرحله و هربار به شیوهای متفاوت روبهرو شده است:گزارش آن،نخست به شکل توصیفی گام دوم،نگرش انتقادی و نهایتا در گام سوم به تأسیس طرح و برنامه در برابر آن میپردازد.این نوشته به اجمال به نگرش انتقادی عالمان دینی به غرب(گام دوم)میپردازد که بیشتر به عصر نهضت مشروطه مربوط است.
خلاصه ماشینی:
"مسئله نسبت میان سنت و تجدد یک مسئله تاریخی است و صرف یک بحث نظری و علمی نیست،بلکه آن را با آزمایش تاریخی میتوان درک کرد،و اینکه گفتی دیگران و کسانیکه در موقعیت تاریخی تعارض و سنت و تجدد قرار ندارند نمیتوانند چنانکه باید این مسئله و مسائل نظیر آن را درک کنند،از آن روست که آنان با سنت بیگانهاند و اگر از نسبت سنت با چیزهای را بهطور حتم،مخالف مصالح ملی و دینی ایرانیان میدانست و به همین علت،مگر به یکی از دو شرط زیر حاضر به استفاده از نسخه غربی برای تکامل جامعه ایرانی نمیشدند:یعنی اینکه بتوانند در آن نسخه تصرف کنند و بهگونهای در آن دخل و صرف کنند که به معنی دقیق کلمه بومی شود و دیگر اینکه به شکل موردی یقین به ضرر نداشتن و بلکه مفید بودن آن داشته باشند.
بهعنوان مثال،در سرمقاله شماره 12 روزنامه صور اسرافیل درباره آزادی آمده است:هدایت و راهنمایی هیچ مقتدی الانام و ارشاد و همت هیچ پیر طریقت،به قدر یک خردل در تهیه و تدارک لوازم ترقی و کمال بشری معنی نخواهد داشت،فقط واگذاردن انسان را به خود او برای پیروی طریق ترقی خود و یافتن راه کمال نفس،کافی با مفهوم عبودیت ندارد،بلکه نوعی بینونت و ضدیت میان آن دو میباشد؛بدین معنی که اساسا دایره آزادی در غرب،حتی شامل آزادی از دین-یعنی بستر پرستش و عبودیت الهی- نیز میشود و تمام مخالفت عالمان دینی با آزادی در عصر مشروطیت به همین معنی از آنکه مترادف با نوعی اباحیت و هرج و مرج میباشد،بوده است."