چکیده:
امروزه در منطق متداول است که حدس و حدسیات را فقط برای دارنده آن معتبر می دانند، در حالی که ابن سینا آن را منشأ تمامی دانش ها (دست کم، در برخی افراد) می داند. از این رو، پرسش هایی درباره چیستی و کارکرد حدس و حدسیات مطرح می شود. نوشته حاضر نخست درصدد است تفسیری از حدس و حدسیات ارائه و ارتباط حدس و حد وسط، حدس و فهم، حدس و تعلیم و تعلم، رابطه حدس و فکر و منطق، و حدس و تجربه را مورد بررسی قرار دهد. سپس به قلمرو حدس می پردازد و معتقد است: برخی تعمیم ها توسط ابن سینا در قلمرو و جایگاه حدس موجب شد حدس منطقی جای خود را به حدس عرفانی بدهد. اما نتیجه حدس، یعنی حدسیات، سرنوشت کاملا متفاوتی داشته است؛ چنان که عمومآ به بی اعتباری آن برای غیر دارنده حدس رأی داده اند. در باب کارکردهای حدس، می توان حدس را دارای سه نوع کارکرد معرفت شناختی دانست: کارکرد روشی؛ منبع معرفت؛ و سرانجام، گونه ای از معرفت که بیانگر نوعی مبناگرایی است. در پایان، به کارکرد علمی حدس و تشابه آن با «استنتاج معطوف به بهترین تبیین» پرداخته شده است که به نظر می رسد میان آن دو ـ دست کم ـ سه تفاوت وجود دارد: از نظر محتوا، صورت و کارکرد
خلاصه ماشینی:
"3 اما به رغم آنکه حدسیات و مبدأ آنها، یعنی حدس، را در زمره مبادی یقینی قرار داده اند و ابن سینا حدس را مبدأ تمامی دانش ها و علوم انسان می داند، 4 کمتر تلاشی در جهت تحلیل حدس و نشان دادن کارایی و کارامدی آن در عرصه عمل صورت گرفته و کارکردی برای آن بیان نشده است، مگر چند مثال که از قدیم متداول بوده و همچنان به ذکر همان ها اکتفا می شود (هرچند کاربرد فقهی و عامیانه آنها بیش از همه مطرح بوده است)، بلکه نوعآ بر عدم حجیت و اعتبار معرفت شناختی آن برای غیر دارنده حدس اصرار دارند.
دارد و در این صورت است که در حدس، اصلا نیازی هم به منطق نیست؛ اما در معنای نخست حدس دو حرکت وجود داشت و ـ دست کم ـ به اعتبار حرکت اول هم نیازمند منطق بود، گرچه حرکت سوم از نظر منطق دانان، به صورت قهری و ضروری صورت می گیرد؛ زیرا اگر دو حرکت قبلی انجام شود، مقدمات استنتاج فراهم شده است و با پذیرش آن مقدمات، پذیرش نتیجه، یعنی همان حرکت سوم نیز ضروری خواهد بود.
اعتبار معرفتشناختی حدس و حدسیات با توجه به اینکه از نظر ابنسینا، مبدأ بودن حدس و حدسیات مسلم است ـ چنانکه قبلا اشاره گردید ـ اکنون این پرسش مطرح میشود که آیا حدسیات در زمره بدیهیات هم هستند یا نه؟ و اگر در زمره بدیهیاتاند، آیا بدیهیات اولی هستند یا بدیهیات ثانوی؟ اگر بدیهی باشند، وجه بداهت آنها چیست؟ و اگر بدیهی نیستند، چرا در زمره مبادی برهان و از جمله یقینیات قرار داده شدهاند؟ برای یافتن پاسخ پرسشهای مزبور، لازم است نگاهی به بدیهی و اکتسابی داشته باشیم تا دریابیم آیا حدسیات را میتوان بدیهی دانست یا نه؟ و علت اختلافات موجود در این زمینه چیست؟ تعریف «بدیهی» برای «بدیهی» دست کم دو تعریف بیان کردهاند."