چکیده:
در نظر ابن سینا، باری تعالی به همه اشیا، خواه جزئی باشند یا کلی، پیش از حدوث آنها علم دارد. این علم لازمه علم ذات به ذات بوده و از طریق علل و به سبب ارتسام صور موجودات در ذات، به آنها تعلق گرفته است. طرح نظریه ارتسام در علم الهی انتقادهای فراوان فلاسفه و متکلمان را به دنبال داشته است. این کوشش نشان می دهد ابن سینا خود از چنان ایرادهایی که بر یک قرائت اولیه از نظریه ارتسام وارد کرده اند، آگاه بوده است. او می کوشد ارتسام را چنان توضیح دهد که نتیجه آن تأثر ذات از غیر نباشد. در این نوشته، ضمن مرور بر دیدگاه های ابن سینا، نظر وی در عرصه مفهوم صحیح «ارتسام» بررسی می گردد
خلاصه ماشینی:
"ابنسینا از همین تفاوت در نحوه اضافه، سود میجوید تا علم ما قبل الاشیاء الهی را توجیه نماید و میگوید: اگر قرار شود علم الهی، که از طریق ذات او به اشیا تعلق میگیرد، محدود به مابعد وجودالاشیاء باشد و بدانچه در اعیان تحقق نیافته تعلق نگیرد، پس معلوم میشود او در ظرف تعقلش نسبت به ذات خویش، مبدأ بودنش را نسبت بدانچه تحقق نیافته تعقل نکرده است که این خلاف فرض است که گفتیم: تعقل او نسبت به ذاتش و مبدأ بودنش ذاتی اوست : فیکون العالم الربوبی محیطآ بالوجود الحاصل و الممکن و یکون لذاته اضافة الیها من حیث هی معقولة لا من حیث لها وجود فی الاعیان.
علم الهی در کتاب «الاشارات» ابنسینا در کتاب الاشارات و التنبیهات 1 در مقام بیان نحوه تعقل واجب تعالی و مبادی عالی نسبت به معقولات، ابتدا بدین نکته هشدار میدهد که صور عقلی گاه معلول وجود اعیان خارجی هستند، مثل اینکه صورت آسمان از آسمان استحصال میشود و این قسم بر واجب محال است ـ ابنسینا، الاشارات و التنبیهات (قم، نشر البلاغه، 1357)، ج 3، ص 298ـ311.
ملاصدرا پاسخ میدهد: اگر مقصود مطلق عروض لزومی باشد، فسادش ظاهر نیست و دلیل نداریم بر اینکه بسیط نتواند فاعل و قابل باشد، مگر اینکه مقصود از «قبول»، انفعال تجددی باشد که لازمهاش وجود ماده است، و یا اینکه عارض سبب افزایش کمال معروض شود که با استناد به سخنان ابنسینا در التعلیقات میگوید: هیچیک از این دو مراد وی نیست؛ زیرا در لوازم ذات برای ذات، نه جهت امکان نسبت به آن لوازم لحاظ میشود و نه جهت استعداد."