خلاصه ماشینی:
"در تاریخ رسمی و واقعی ایران،تاریخی که فرهگ مسلط زمانه[-شریعت مستقر]پشتیبان آن بوده،هم همین اتفاق روی داده است:در پیش از اسلام،در متون مذهبی و دینی کمتر نشانی از زال و رستم میبینیم و هرچه دلاوریست به اسفندیار و خاندان او نسبت داده شده است؛در دوران بعد از اسلام نیز،-جز استثنای ماندگار فردوسی-در عالم مذهب و عرفان و تصوف چه میبینیم؟گرایشی روزافزون برای فرعی کردن آن بخش از شاهنامه که رستم قهرمان آن است و تأکید بر جنبههایی چون داستان کیخسرو و ترک پادشاهی از جانب او،یعنی برگرداندن معنای عینی شاهنامه و تبدیل کردن آن به کتابی در خور تصوف و خانقاه27که کار سهروردی نمونهء بارز آن است،چرا سهروردی چنین برخوردی با شاهنامه داشته،و به گفتهء کربن حماسهء پهلوانی را به حماسهء عرفانی تبدیل کرده است؟بهتر است عجالة این پرسش را فروبگذاریم28و بیشتر به این مسأله بپردازیم که تأویل سهروردی از داستان رستم و اسفندیار و نیز از ماجراهای مربوط به کیخسرو چه راهی را در اندیشه و سیاست در تاریخ ایران گشوده است؟فرض من بر این است که تأثیر کار سهروردی را شاید بتوان در یک عبارت خلاصه کرد:کمک به بستن راه رشد گفتاری[ discours- ]که فردوسی در شاهنامه آغازگر آن بود،یعنی گفتاری با مضمون اساسا لاتیک در اندیشهء سیاسی و خرد جهانداری،و کوشش برای«تئوریزه» کردن گفتاری اساسا صوفیانه-مذهبی که آزادی و رستگاری بشر را در رها شدن وی از مشغلهء این جهان میبیند،گفتاری که برترین سلطنت را سلطنت با یزید میداند [16:259]،و بالاترین نمونهء فرمانروایی را فرمانروایی کسی که «فکر دائم دارد در آیات جبروت،و مشتاق شود به عالم روشن،و لطیف شود به عشق نورانی و متصف شود به نیکبختی و به خیر و کرم و عدل،به افق اعلی برود و بر اعدای خویش قاهر گردد و محفوظ باشد،وصیتی عظیم او را پدید آید و هیبتی سختتر پدید آید مر او را."