خلاصه ماشینی:
"کتاب با این امید خطاب به مدرسان انگلیسی تنظیم شده بود که آنها او لا تلویزیون را بیش از آنچه تصور میکنند جدی بگیرند و ثانیا به دانشآموزان خود کمک کنند که در تماشای تلویزیون دستکم همانقدر تیزبینی و تمییز داشته باشند که اشتیاق و علاقه دارند.
فکر میکنم بدانم که چگونه میتوان این کار را در آموزش پیاده کرد،یعنی این که جوانان چه نوع آموزش رسانهای نیاز دارند تا برخورد هوشمندانه با تلویزیون داشته باشند ولی این که آیا مدارس،جدیت کافی نسبت به این موضوع دارند تا به آن زمان و توجه لازم را اختصاص دهند،مسئلهء دیگری است.
شاید این مسیری باشد که درنهایت باید به معلمان گفت: خب اگر قصد دارید از بچهها بخواهید که در مدرسه،برنامههای تلویزیونی تماشا کنند که در آن برنامههای خبری به علاوهء آگهیهای بازرگانی هست،در آن صورت مطلقا ضروری است برنامهای درسی طراحی کنید که آنها را در درک این مسئله یاری کند که چگونه توسط تلویزیون مورد نفوذ و دستکاری قرار میگیرند.
وقتی این فنآوری را بپذیری و خود را با آن وفق دهی چهچیزی را از دست میدهی؟برای نمونه اگر تلویزیون رویدادها را شبیهسازی کند چهچیزی را از دست میدهی؟این کار با درک واقعیت چه میکند؟درک ما از تاریخ؟چهچیز را از است میدهیم؟تردیدی نیست که با فنآوری چیزهایی به دست آوریم ولی شاید آنچه از دست میدهیم مهمتر و جالبتر باشد.
آنچه دربارهاش صحبت میکنم،ممانعت تلویزیون از جدیترین کار فرهنگ ماست؛این تلویزیون موضوعات و برنامههای سرگرمکننده پخش میکند یک مسئله است، ولی این که همهء موضوعات در تلویزیون به صورت سرگرمکننده ارائه میشوند،مسئلهء کاملا متفاوتی است و در این معناست که تلویزیون میتواند هرگونه درک هوشمندانه از مسایل عمومی را تخریب کند."