خلاصه ماشینی:
"این تغییر و تحول با این سؤال روبهرو ست که جامعهشناسی هنر چگونه میتواند به پیشبرد جامعهشناسی کمک کند و آیا این صفت«هنر»که در کنار آن میآید،صفتی است که مثل (به تصویر صفحه مراجعه شود) یونس شکرخواه (به تصویر صفحه مراجعه شود) محس گودرزی قبل میتواند این خطا را ایجاد کند که انگار حوزه فرهنگ حوزه منفعلی است و مثل آینه بازتاب پیدا میکند و جامعهشناس تنها باید رمز و راز آن را پیدا کند و یا نه،مناسبات متقابلی بین هنر و جامعه وجود دارد که جامعهشناسی هنر میتواند کار خود را از آنجا آغاز کند؛یعنی کمی متواضعانه به مسئله نگاه کند و بیش از اینکه به دنبال شناخت مناسبات اجتماعی باشد،ببیند که چگونه هنر میتواند به دریافت اجتماعی خود این رشتههای علوم اجتماعی هم کمک کند.
میخواهم بگویم که شاید ارتباطات به خاطر نوع مدلسازهایی که دارد،خیلی سریعتر بین رشتهای شده و خیلی سریعتر هم به فرهنگ و هنر مفاهیم ویژهای بخشیده است و اگر رسانهها را به عنوان یک نهاد تأثیرگذار اجتماعی در نظر بگیریم،رشته ارتباطات دوباره سه طبقهبندی بزرگ در قبال این رسانهها انجام میدهد.
حالا پرسش این است که این رشتهها در کجا به هم نزدیک میشوند؟من میگویم اگر برای جامعهشناسی،ارتباطات و هنر یک مولد و یک مصرفکننده در نظر بگیریم-من مصرفکننده را به عنوان فردی منفعل در انتهای روند منجر به مصرف نگاه نمیکنم؛مصرفکننده کسی است که تولید نمیکند و لذا به جبر در معرض مصرف قرار میگیرد،اما هر مصرفکننده از منظر ارتباطی میتواند خودش به یک تولیدکننده تبدیل شود و مصرف هم داشته باشد-از این منظر راههای نزدیکتر شدن جامعهشناسی،ارتباطات و هنر زیاد است."