خلاصه ماشینی:
"در حال اول اگر فرض این باشد که فلاسفهای هستند که تاریخ را فیلسوفانه نگاه کردهاند،مثل هگل که کتاب معروف1او درواقع یک دورهء کامل و یک سیستم استدلالی برای فلسفهء تاریخ جهان است،در این صورت کل بحث حرکت میکند به طرف تحلیل فلسفی سیر تاریخ و ماهیت و مبداء و مقصد عمومی تاریخ،و این سیر فکری را میگوییم:دانش فلسفهء تاریخ.
4)اما قبول وجود عقلانیت در تاریخ موکول است به پذیرش این امر که تاریخ بشر دارای ذات و ماهیتی است که فراسوی اراده و تعقل فرد انسانی(عقل جزئی که بر حسب تعریف کلیت ندارد)قرار دارد(خواه این مسئله به صورت قبلی فرض شود و یا بعدی،حسب اصطلاح کانت)و طی طریق کلی آن را در متن وقایع،تنها میتوان به طریق علمی و یا شهودی کشف رمز کرد.
ضمنا روشن است که دو قسمت از آنچه بنده پیشنهاد کردم،یعنی فلاسفهء تاریخ آلمان و فلسفهء تاریخ مارکس قبلا در فهرستی که آقای دکتر آشتیانی ارائه کردند آمده-و قدری هم مفصلتر و با ترتیب خاص-و درواقع قسمت تازهء صحبت من بخش دوم آن بود،یعنی فلسفهء تاریخ در قالب ادبیات غربی و شرقی،و در اینجا اضافه میکنم که در مباحث مربوط به فلاسفهء اروپایی تاریخ تا هگل و مارکس ترجیح میدهم اگر تقسیم وظائفی بشود بحث هگل را به عهده بگیرم که البته بعد از کانت و کسان دیگری خواهد بود که بین کانت و هگل هستند.
آقای طاهری در مجموع تا آنجا که بنده استفاده کردم به یک تقسیمبندی سهگانه در زمینهء مباحث فلسفی تاریخی-اعم از غرب و شرق-رسیدهایم و باید روی آن حساب کنیم: 1)آنچه با عنوان فلسفهء تاریخ مطرح شده ،من باب نمونه مشخصا مارکس و هگل را میشود اسم برد."