چکیده:
خداشناسی مولوی از مباحث مهم در شناخت اندیشههای مولانا است. جلالالدین مولوی در شناخت خدا به طریق کدام مشرب و
طایفه گام بر میدارد؟ آیا خداشناسی وی فلسفی است یا کلامی یا عرفانی و یا...؟ مقاله حاضر مطالعه موردپژوهانه در بازتاب روایت
معروف از امیر مؤمنان علی (ع) «عرفتالله بفسخ العزائم»، نحوه تأثیر خداشناسی مولوی از امام علی (ع) را توضیح میدهد. مولوی در
مواضع مختلف این روایت را با تمثیلهای گوناگون میآورد. وی شرط شناخت خدا به وسیله «فسخ عزم» و «شکستن همت» را
برخورداری از نگاه «از اویی» و چشم عاشقانه میداند. بر این اساس فرایند شناخت خدا بر اساس فسخ عزائم چنین است که فرد با نگاه
عاشقانه بیمرادی را آینه جمال معشوق مییابد و شکسته شدن عزم را عزم شکنی او میبیند و در واقع آفتاب را دلیل آفتاب قرار میدهد؛
این تحلیل، روایت را از برهان إن به طریق متکلمان و فیلسوفان فراتر میبرد. شناخت خدا در چنین فرایندی شناخت ابتدایی و آنی
نیست بلکه شناخت اشتدادی و مستمر است. آفتاب آمد دلیل آفتاب خود بازتاب روایت از امام علی (ع) است که در جواب «لم عرفت
ربک؟» فرمود: بما عرفنی نفسه.
خلاصه ماشینی:
"بر این اساس فرایند شناخت خدا بر اساس فسخ عزائم چنین است که فرد با نگاه عاشقانه بیمرادی را آینه جمال معشوق مییابد و شکسته شدن عزم را عزم شکنی او میبیند و در واقع آفتاب را دلیل آفتاب قرار میدهد؛ این تحلیل، روایت را از برهان إن به طریق متکلمان و فیلسوفان فراتر میبرد.
وی در دفتر اول گوید: آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید از وی رو متاب (1: 116) وی در بیت بعدی، براهین إن را مورد نقد قرار میدهد و آن را با شناخت آفتاب به وسیله آفتاب مقایسه میکند: از وی ار سایه نشانی میدهد شمس هر دم نور جانی میدهد سایه خواب آرد ترا همچون سمر چون برآید شمس انشق القمر (1: 117 و 118) مولوی در دفتر سوم همین موضع را دوباره اخذ میکند: خود نباشد آفتابی را دلیل جز که نور آفتاب مستطیل سایه کی بود تا دلیل او بود این بسستش که ذلیل او بود (3: 3718 و 3719) چگونه میتوان معرفت به فسخ عزائم را در پرتو معرفت آفتاب به آفتاب تفسیر کرد و «عرفت الله بفسخ العزائم» را به وسیله «بما عرفنی نفسه» تحلیل کرد؟ گفتیم متکلم وحده بودن ساختار صرفی فعل در این روایت نقش اساسی دارد: «عرفت» تعلق معرفت به فاعل معینی را نشان میدهد و به تعبیر دیگر، فعل شخص وابسته است."