چکیده:
ظهور ادیان الهی و مجموعهء معارفی که به این سبب از سوی خداوند بر بشر عرضه میشوممد بزرگترین حادثهای است که در تاریخ بشر اتفاق افتاده است.این رویداد مبارک مبتنی بر استعداد خاصی در سرشت بشر و ساختار خاصی در ذهن و تفکر اوست که بدون آنها چنین حادثهای ممکن نمیبود.به عبارت دیگر تناسب و سازگاری وحی و عقل و توانایی انسان برای اخذ وحی و درک آن و ساختار عقلانی جامعه بشری ویژگیهای مهمی است که امکان وحی و بسط آن را فراهم آورده است. در این مقاله تناسب وحی و عقل و نحوه رابطه آنها از دیدگاه علامه طباطبایی مورد بررسی قرار میگیرد.
خلاصه ماشینی:
"«از میان همه جانداران خداوند انسان را چنین آفریده است که از همان ابتدای پیدایش هستی خود را درک میکند و میداند که وجود دارد و سپس او را به حواس ظاهری مجهز کرده تا به وسیله آن ظواهر موجودات محسوس پیرامون خود را احساس کند و نیز او را به حواس باطنی چون اراده،حب،بغض،امید،ترس و امثال آن مجهز کرده تا معانی روحی را به وسیله آآن درک کند و به وسیله آن معانی،نفس او را با موجودات خارج از خودش مرتبط میسازد و پس از ارتباط،در آن موجودات دخل و تصرف میکند،آنها را مرتب میکند یا از هم جدا میکند،تخصیص یا تعمیم میدهد،در مسائل نظری نظر میدهد و به مسائل عملی عمل میکند و همه این کارهایی که میکند بر طبق مجرایی میکند که فطرت اصلی او آن را تشخیص میدهد و این همان عقل است»(طباطبایی،المیزان،472/2).
در آیاتی از قرآن کریم رویگردانی از سخنان انبیاء،ناشی از سفاهت آدمی و بیماری روح و روان او قلمداد شده است چنانکه میفرماید: «و من یرغب عن ملة ابراهیم الا من سفه نفسه» (البقره،031) بنابراین درست است که عقل نیرویی فطری است و آدمی به وسیلهء آن صحیح را از غلط و خیر را از شر تشخیص میدهد ولی شرط به فعلیت رسیدن این نیرو هماهنگی قوای نفسانی انسان و وجود تعادل در میان آنهاست به گونهای که سلامت فطرت مورد تهدید قرار نگیرد وگرنه با وجود ناهماهنگی در نفس،عقل کارکرد خود را به درستی ایفاء نمی کند و نمیتواند حقیقت را آنچنان که هست کشف نماید و یا مصادیق خیر از شر را بازشناسی کند بنابراین«خدای سبحان بر این اساس مردم را به پیروی از عقل سافرش نموده و از چیزی که سلامت و حاکمیت عقل را مختل میسازد نهی کرده است."