چکیده:
بحران جانشینی محدود به یک جناح سیاسی یا حتی یک نظام سیاسی نیست، بلکه بحران جانشینی در ایران بحران ملی است، اما امروزه این بحران برای اصلاحطلبان جدیتر است و اصلاحطلبان چارهای جز این ندارند که به فکر حرفهای تازه و چهرههای تازه باشند و این تنها در درون یک سازمان سیاسی فراگیر حرفهای و انتقادی به دست میآید. سازمانی که در رقابت با محافظهکاران و اصولگرایان توازن سیاسی را در ایران احیا کند، تا ما نیز به ناچار به شبه دموکراسی دچار نشویم.
خلاصه ماشینی:
شاید گفته شود که نقش نهادهاى نظارتى در ایران مانع از آن مىشود که گزینههایى چون محمدرضا خاتمى یا عبداللّه نورى بتوانند وارد رقابت شوند تا جانشینان شایستهاى براى سیدمحمد خاتمى یا اکبر هاشمى رفسنجانى شوند، حتى در صورت پذیرش این استدلال این پرسش جدى وجود دارد که چرا یک حزب سیاسى نباید از نظام سیاسى خود تصورى روشن داشته باشد که هیچ نیرویى در صندوق ذخیره سیاسى خود نداشته باشد؟ آیا سران مجلس ششم گمان مىکردند که با رأیى که مردم به آنها دادند شوراى نگهبان از قانون اساسى حذف شد یا نظارت استصوابى لغو شد؟ آیا روزى که سیدمحمد خاتمى رئیس جمهور شد، گمان نمىرفت که روزى باید فردى دیگر بر جاى او بنشیند و آیا ممکن نبود از همان روز جانشین وى انتخاب و براى تأیید صلاحیت و همچنین کسب رأى وى تلاش شود؟ آیا بهتر نبود از همان روز برخى ذخیرههاى مردمى براى اداره آینده کشور پیشبینى مىشد؟ آیا در حالى که اصلاحطلبان از تداول قدرت و گردش مسؤولیت در همه سطوح سخن مىگویند مىتوان پذیرفت که ریاست جمهورى همچون امانتى دوباره به دست رؤساى جمهورى قبلى بیفتد؟ آیا اصلاحطلبان از یاد بردهاند که اظهارنظرهاى عطاءاللّه مهاجرانى و عبداللّه نورى در لزوم تمدید دوره ریاست جمهورى هاشمى رفسنجانى با چه واکنشهایى از سوى جناح چپ اسلامى مواجه شد؟ آیا تجربه انتخابات سال 1384 از یاد رفته است که اصلاحطلبان با همه تلاش نتوانستند مردم را قانع کنند که گذشته را تکرار کنند یا حداقل مردم را قانع کنند که هاشمى رفسنجانى 1384 در شرایطى متفاوت از هاشمى رفسنجانى 1379 قرار دارد؟ بحران جانشینى در ایران بحرانى ملى است، اما امروزه این بحران براى اصلاحطلبان جدىتر است.