خلاصه ماشینی:
یعنی درهمۀ این اثر شخصیتی وجود داردبه اسم علی که این شخصیت محور زندگی همۀ زنهای داستان است.
مستانه،شراره و مادر علی همه با علی هستند و خود علی البتهشخصیت ناپیدایی است،یعنی شخصیت محوری-مرکزی،به معناییکه پرداخت شده باشد نیست و ما نمیدانیم که چرا باید علی این همهمورد توجه واقع شود و باید برای همۀ اینها تکیهگاه باشد.
بههر حال تمام دغدغۀ شراره این است که بداند لیلی این مرد هست،یانیست؟به نظر من بحران از همین جا شروع میشود.
در وجود مستانه میشود یک زنبه معنای انسان،آدم صاحب جسم را کشف کرد،ولی در شراره اینرا نمیشود دید،به همین دلیل هم هست که مدام در پی این میدودکه کشف کند آیا لیلی هست یا نه؟به نظرم خانم شاملو به اینجسمیت نپرداخته است.
نویسندهبا طرح پرسشی عرفانی مخاطب را برمیانگیزد و به جست و جووا میدارد و این سؤال را مطرح میکند که آن عشق از کجاست؟آنلیلی که علی در آرزوی وصال اوست،کدام است؟این عشق دردرون ساخت داستان عشقی زمینی است ولی در ژرف ساختن جنبۀروحانی دارد.
ولی در پایان هنری داستان که درواقع اشاره به همان صحنۀ آغازین داس0تان دارد که دختر کوچک را بهیاد میآورد لیلی را درهمۀ زنها جاودانه میکند و این یکی از فرازهایاثر است.
زاویۀ دیدی که نویسنده انتخاب کرده ترکیبی است-گر چه دررمانهای نو با این مسئله آشنایی داریم و در بیشتر نویسندهها،تعویضزاویۀ دید از شگردهای هنری است-و اگر داستان را گفت وگویدرونی یا تک صدایی در نظر بگیریم،یا خاطرۀ داستان،اینجا تبدیل بهیک رمان چند صدایی شده و این یکی دیگر از نکات مثبت اثر استکه تک صدایی نیست.