چکیده:
فروغ فرخزاد از چهرههای صاحب سبک شعر پارسی است. یکی از وجوه مهم سبکشناختی شعر او، زبان متمایز شعرهایش است که در هر دو محور عمدة نحو و واژگان برجسته است. این نوشتار، واژگان شعر فروغ را با شیوة توصیف و ارائه آمار بررسی کرده و همچنین به تبار لغات، دایرة واژگانی، برجستگی واژگان خاص مفرد و مرکب و نیز نوع و ساختمان فعل اشعار او و پیوند میان سبک واژگانی و عواطف و ذهنیت شاعر پرداخته است.
خلاصه ماشینی:
"این امر در شعر شاملو، پارادوکسی از نومیدی و آرمانخواهی پدید میآورد؛ او از سویی نمیتواند با زندگی دشوار خویش کنار آید و در دنیای خود، انگیزههای لازم را برای زندگانی به دست آورد و از سوی دیگر، در متن آرزوهای خویش، پنداری خوشایند را از زندگی ترسیم میکند و نسبت به آن شیفتگی نشان میدهد.
این شاعر بزرگ اگرچه از مرگ به عنوان فرجامی دردآور و خوفناک یاد و آن را به اشکال گوناگون نکوهش میکند، اما در شرایطی آن را پذیرفتنی میداند و امری «بایسته و آزانگیز» (شاملو 1383: 649) ش میخواند؛ این هنگامی است که مرگ، منتهایی بر زندگانی زیبا و درخور نام انسان باشد و انسان، فرصت و جسارت لازم را بیابد تا سزاواری خویش را برای داشتن نام انسان و تصاحب زندگانی به اثبات برساند: زیستن و ولایت والای انسان بر خاک را نماز بردن؛ زیستن و معجزه کردن؛ ورنه میلاد تو جز خاطرهی دردی بیهوده چیست هم از آن دست که مرگات...
(همان: 676 ـ677) شاملو اگرچه با انسانهای زیادی از این سنخ روبهرو نیست، اما تمام زیباییهای شعر خویش را نثار اندک کسانی میکند که اینگونه بوده و زیسته و از دنیا رفتهاند؛ آنها مبارزان و کسانی هستند که زندگی ننگین را برنتافته و برای رهایی خود و سرنوشت خویش همت و جانفشانی نمودهاند: انسان..."