خلاصه ماشینی:
"در بخش دوم سخنی چند دربارهء شاهنامه،بهار به بحث و تحلیل مطالب شاهنامه میپردازد و داستانها و قهرمانان عمدهء آن را با آنچه در کتاب اوستا و متنهای پهلوی آمده است،مقایسه میکند و تفاوتهای این مآخذ را مینمایاند،از جمله آنکه:کیومرث در شاهنامه نخستین شاه و در روایات زردشتی نخستین انسان است؛گناه جمشید در شاهنامه،مانند آنچه در متنهای زردشتی آمده،نپذیرفتن رهبری دینی و آموزاندن گوشتخواری به آدمیان نیست،بلکه ادعای خداییست،گشتاسب پشتیبان زردشت و پیام او در اوستا،شاهی جاه طلب در شاهنامه است که برای نگهداری تاج و تخت حتی از فرستادن فرزند خود به قتلگاه ابا ندارد.
چگونگی راه یافتن روایات زال و رستم به حماسههای ایرانی ابتدا به تشریح فرهنگ باستانی ماوراء النهر و شرق ایران میپردازد و با گواهی گرفتن از کشفیات باستانشناسی نتیجه میگیرد که سرزمین شرقی فلات ایران و ماوراء النهر یکی از مراکز همزیستی فرهنگهای کهن ایرانی-یونانی، هندی-سکایی و رومی بوده است و عظمت فرهنگی سرزمینهای شرقی ایرانی در نخستین قرون اسلامی را هم میتوان نتیجهء چنین سابقهء فرهنگی-اجتماعی درخشانی دانست.
بهار با این شخصیت رستم را همان شخصیت ایندره میداند،اما پس از آوردن شواهد مربوط به شرق ایران میگوید میتوان حدس زد که رستم ملهم از شخصیت ایندرهء کهن سکاییست،زیرا ایندره در اویل قرن نخست میلادی دیگر در هند خدایی بزرگ نبود و در ایران هم قرنها پیش فراموش شده و لقبش بهرام،صورت خدای ایرانی یافته بود.
یادداشتهای مفصل هر بخش در هر دو کتاب احاطه و تسلط بهار را نه تنها بر زبانهای میانه و باستانی ایرانی نشان میدهد،بلکه نمودار آگاهی ژرف او به اساطیر هند و ایرانی و دیگر اقوام است و برای خوانندهء فارسی زبان مأخذ بسیار معتبریست برای آشنایی با ادبیات پهلوی و نیز چگونگی تحول اساطیر ایرانی و زمینههای تاریخی و اجتماعی ایران."