خلاصه ماشینی:
"15 مارس 1967 جناب آقای افشار،سرور و ولی نعمت عزیزم خانمی سیلانی،به نام Manil Silva ،که از کتابداران سرندیب میباشد از قراری که برای بنده نوشته است چندی پیش پرسشنامهای دربارهء بعضی از جنبههای کتابداری و (1).
آقای لبیب زویا و دیگران،گرچه خوشحالند که بنده یک سال دیگر با خیالی نسبة فارغ در خدمت آنها خواهم بود،از طرفی به حق در فکر این هستند که در ظرف یک سال آینده کس دیگری را برای جانشینی فدوی و طی همین دورهء کار-تحصیل بیابند.
ضمنا،جسارة عرض میکنم که،اگر بنا شود که بنده در سال تحصیلی 1968-1969 شروع به ادامهء تحصیل در کلمبیا یا دانشگاه دیگر بکنم از همین حالا میبایست شروع به مکاتبه و تقاضای پذیرش و غیره بنمایم تا همهچیز برای پائیز 1968 آماده باشد.
همین دیروز،در ضمن یک مکالمهء تلفنی به بنده اطلاع داد که در اثر تلقین و تذکار او،لبیب جریان ما نحن فیه را به یاد آورده و مذاکراتی با رؤسای خود کرده است،و گویا چند روز پیش خودش نامهای برای شما فرستاده و موضوع منظور شما را خودش(!)مطرح کرده است.
موضوع دیگر اینکه،در صورتی که تصمیم به چاپ مقالهء مزبور به کیفیت فوق الذکر گرفته شد ناشر به عنوان مقدمه میتواند بگوید که چون مقالهء مزبور در حدود دو سال پیش نوشته شده است بالضروره بعضی از آمار و ارقام و مطالب آن تغییر کرده است،ولی رؤوس مطالب و پیشنهادهای آن(که مبتنی بر بررسی وضع کتابخانهها در ایران،امریکا و غیره،و فلسفهء کتابخانههای عمومی میباشد)به صحت و کلیت خود باقی است،و از این قبیل چیزها."