خلاصه ماشینی:
"بدینسان طی تاریخ نه تنها ضرورتا پیشرفتی حاصل نمیآید،چه بسا عرصههایی از تجربهء اصیل و راستین آدمی نیز فراموش شود؛مثلا آزادی به معنای عمل آزاد فرد در زندگی عمومی و در میان همگنان،که در تجربهء یونانی پدیدار شده بود،(با حفظ همان واژه)جای خود را به آزادیی میدهد که معنایش عقبنشینی فرد به درون عرصهء خصوصی زندگی است.
»در واقع آرنت انواعی از تنهایی را از هم تمیز داده است:اول،تنهایی مثبت و به معای با خود بودن2که تفکر به طور کلی در این نوع تنهایی صورت میگیرد؛دوم،تنهایی به معنای منزوی بودن یا با دیگران نبودن3که نتیجهء نابودی حوزهء سیاسی و عمومی زندگی در دولتهای خودکامه و اقتدارطلب(نه توتالیتر)است؛و سوم،تنهایی به معنای با خود نبودن و با دیگری نبودن4هر دو،که ویژگی انسان تودهای در جامعهء توتالیتر است.
بعلاوه،علمگرایی2قرون نوزدهم و بیستم از عوامل اصلی غفلت از عمل انقلابی بوده است؛و بدین ترتیب مفهوم فرایندها و نیروهای اجتنابناپذیر تاریخی در علوم اجتماعی جدید اندیشهء انسان مدرن را در حوزهء تاریخ و سیاست اشغال و فلج کرده است.
«آنچه در چشم مردان انقلاب امریکا بزرگترین نوآوری حکومت جدید جمهوری به شمار میرفت،یعنی به کار بستن و بسط دادن نظریهء تفکیک قوای منتسکیو در سازمان سیاسی جامعه،نزد انقلابگران اروپا هیچگاه چنان قدری نیافت»1رهبران انقلاب فرانسه نیز در آغاز خود را به معنایی مثبت آزاد تلقی میکردند؛و در پی در انداختن طرحی کاملا نو بودند،اما فقر و نابرابری اجتماعی و ضرورت تأمین معاش،انقلاب را طبیعت زده کرد و از مسیر اصلیاش خارج ساخت."