چکیده:
<P>نوشتار حاضر،درآمدی است تاریخی در بازشناسی تمدن ایرانی و پویاییهای دولت و ملت در ایران.نویسنده با فرض اینکه«عدالت»همواره به مثابه شالوده فلسفه سیاسی در ایران بوده است؛تاثیر رسم مملکت داری ایرانی بر غرب را با شواهد تاریخی مورد مطالعه قرار داده و آنگاه به بررسی«ژئوپلتیک شیعه»و«ظهور دولت-ملت در ایران قرن بیستم»و تحولات مستحدثه در آن میپردازد.</P>
خلاصه ماشینی:
"بسیاری از همسایگان ایران در طول تاریخ بخشی از نظام معروف فدراتیو پارسی بودند که در جریان و در نتیجهء بازی بزرگ ژئوپلیتیک انگلیسی-روسی1که اواخر قرن هجده آغاز و با جنگ جهانی دوم در نیمهء قرن بیستم خاتمه یافت،یعنی زمانی که ایران توسط قوای انگلیسی-روسی اشغال شد، از این کشور جدا گردید.
دو استثنا در این میان وجود دارد:1-تعداد کمی قبایل عرب زبان که اصالتا از منطقهء بین النهرین(که سه هزار سال پیش،بیش از دو هزار سال بخشی از فدراتیو فارس بود)هستند و جزو اقلیت عرب استان خوزستان محسوب شده و به شدت از هویت ایرانی خود دفاع میکنند،همانطور که طی تجاوز عراق در دورهء صدام حسین به ایران از هویت ایرانی خود دفاع کردند؛ 2-تعداد اندکی قبایل ترکمن در شمال استان گرگان(گلستان)که آنها نیز به شدت مدافع هویت ایرانی خود هستند.
شایان ذکر است که ساسانیان نه تنها احیا کنندهء مفاهیم دولت و قلمرو سرزمین هخامنشیان هستند،بلکه مبدع اصطلاح ایرانشهر(کشور ایران)هستند که به ظن قوی برای نخستین بار بوده است که یک کشور یا ملت هویت و یا نام مستقلی را برای قلمرو تحت نفوذ خود انتخاب کرد.
در هر حال آنچه که صفویان به عنوان قلمرو مکانی احیا نمودنددر واقع انطباق ضعیفی بود از تفسیر خلفای عباسی از سیستم و نظام ساسانی و نه یک ابداع بکر،این الهام در ساختار دولت جدید بیانگر این مطلب است که ایران از سنتهای باستانی خود در مورد کشور و مرکز جدا شده بود.
در مورد کردستان ایران وجود یک حامی مانند ایالت کردنشین در عراق برای وضعیت موازنهء موجود که اکثریت کردهای ایرانی از نظر قومی خود را کرد و در عین حال شهروند ایران به عنوان تمدن مشخص میدانند،مناقشهبرانگیز و مشکلساز خواهد شد."