چکیده:
تاکنون دو رویکرد عمده در نظمونسقبخشی به امور زیباشناختی وجود داشته است:یکی رویکرد شیءمحور که تأکید آن بر شیء یا اثر هنری است و دیگری رویکرد ذهنباور که بر هنرمند یا مدرک متمرکز است.این هردو نظریه به درک ما از هنر و امر زیباشناختی یاری کرده است.مقالهی حاضر تلاشی است در جهت تبیین این نکته که رویکرد دیگری برای نظمونسقبخشی به چشمانداز زیباشناسی وجود دارد و آن«تجربهی زیباشناختی» است.این تجربه،نه وابسته به شیء است نه ذهنی و شخصی،بلکه درگیرکننده و متجسم است و جنبهی اجتماعی دارد و یادگیری،موقعیت،آداب و رسوم،ارزشها و بالاتر از همه،زمینه بر آن اثر میگذارد.تجربهی زیباشناختی دارای چهار بعد است:شیء،مدرک،خلاقیت در شکلبخشی به تجربه و فعالسازی آن.شرحی قانعکننده دربارهی برخوردهای زیباشناختی،آن را مستقیما در جریان زندهی تجربهی بشری قرار میدهد.چنین تجربهی زیباشناختیای در نیرومندترین و جذابترین وجه خود،دلمشغولی زیباشناختی است.تجربهی زیباشناختی از بسیاری از ویژگیهای تجربهی دینی برخوردار است.در هردو،فراچنگ آوردن معانی و بالا رفتن ادراک،میتواند تجربه را ارتقا بخشد.اما وجه تمایز دو امر مذکور در این است که امر زیباشناختی،برخلاف تجربهی دینی،هیچگاه جنبهی استعلایی ندارد.شاید این مفهوم تقدس است که امر زیباشناختی و امر دینی را یکجا گرد میآورد.نیروی دلمشغولی نشانهی امر زیباشناختی و نیز سنجهای است که میتوان دربارهی میزان موفقیت آن به داوری نشست.
خلاصه ماشینی:
"تجربه به مثابه امر زیباشناختی آرنولد برلئان بابک مظلومی چکیده تاکنون دو رویکرد عمده در نظمونسقبخشی به امور زیباشناختی وجود داشته است:یکی رویکرد شیءمحور که تأکید آن بر شیء یا اثر هنری است و دیگری رویکرد ذهنباور که بر هنرمند یا مدرک متمرکز است.
گرایش مخالف این تمرکز بر شیء که تمرکز بر مسائل زیباشناختی هنرمند یا مدرک است،ریشه در بخش ذهنباور فلسفه دارد که در اندیشهی غربی،به ویژه از قرن هفدهم،نیرویی شگرف بوده است.
این رویکرد تجربهی زیباشناختی را مبنایی برای نظریهای میداند که به گونهای بسیار متفاوت با روال معمول در زیباشناسی غربی مدرن مبتنی بر سنت ذهنباور،تفسیر میشود.
این انگاره تجربهی زیباشناختی را از محدودیتهای تمرکز بر شیء دارای وجه زیباشناختی یا واکنش ادارکی فراتر میبرد و خود،چنان به تجربه وسعت میبخشد که عوامل خلاقه و اجرایی را دربر میگیرد و آن را به سوی موقعیتی فراگیر سوق میدهد؛موقعیتی که مؤید تأثیرات اجتماعی،فرهنگی و دیگر تأثیرات زمینهای تشکیلدهندهی تجربهی زیباشناختی ما است.
نظریهی زیباشناسی دربارهی تعادل دقیق عوامل مرکزی و حاشیهای در موقعیتهای ویژه پیشداوری نمیکند اما بر این نکته اصرار میورزد که شرحی جامع از هنر دربرگیرنده،بیشتر-اگر نه تمام-این عوامل است.
اما وجه تمایز دو تجربهی زیباشناختی و دینی در این واقعیت نهفته است که امر زیباشناختی، برخلاف تجربهی دینی،هیچگاه جنبهی استعلایی ندارد؛عاری از هرگونه ابهام و سهل است؛موضع و مکانی مشخص دارد و در زمینهای قرار دارد که مشارکت انسانی عامل پیوسته و جداییناپذیر آن است.
اما این دلمشغولی با تشخیص خصلت جایگیر شده و تجسمیافتهی تجربه،کثرت عوامل دخیل و تمرکزشان بر ادراک بیواسطه،از سنت پا فراتر مینهد و نشاندهندهی تمامیت هنر و تداوم تجربهی زیسته است."