چکیده:
در این گفتگو از مفهوم فلسفی سنت و تجدد سخن به میان آمده است. سید جواد
طباطبایی معتقد است که ما نه سنتی هستیم، نه جدید; زیرا گرفتار تقلید مضاعفیم.
سنت ما از یونان باستان و ایران باستان شکل گرفته است که اینک از آن
بیگانهایم. باید با طرح پرسشهای دنیای جدید، به دنبال پاسخگرفتن از سنتباشیم
تا مشکل ما حل شود. همه علمای ما مقلدند، چنانکه روشنفکران ما هم به نوع دیگری
مقلد هستند. به نظر من مصداق روشنفکری در ایران وجود ندارد. روشنفکر کسی است که
پرسش نو بکند.
خلاصه ماشینی:
"اما سؤال اساسیتر این است که آیا هیچ راه دیگری پیش پای بشریت نیست؟ آیا مثلا لیبرالیسم و حاکمیت اندیشه تجربی نهایت تاریخ بشر است؟ آیا هیچ مدینه فاضله دیگری قابل تصور نیست که زشتیهای دنیای جدید را نداشته باشد، آسایش و آرامش بیشتری برای بشر به ارمغان آورد و امید و نشاط را در او افزایش دهد؟ به نظر میرسد جامعه دینی آرمانی چنین جامعهای باشد.
اگر هم این نکته را بپذیریم که بخشی از سؤالات آنها نیز برای ما مطرح خواهند بود یا حتی همه آن سؤالات نیز برای ما مطرح خواهند بود، اما جای این پرسش باقی است که آیا ما هیچ سؤال نوی نمیتوانیم مطرح کنیم؟ آیا ما نمیتوانیم سؤالات دیگری را پیش پای دنیای جدید بگذاریم؟ چرا نباید در مقام طرح سؤال اجتهاد کرد؟ چرا نباید در هدف دانستن تجدد تردید کرد؟ البته آقای طباطبایی یک جا در تعریف روشنفکر گفته است: «روشنفکر آن کسی است که پرسشی نو بکند و بحث جدید مطرح نماید.
یک نکته اساسی در نگاه آقای طباطبایی به مساله سنت و تجدد در ایران این است که اولا، چنانکه گذشت، ایشان تجدد را هدف حرکت ایران میداند و ثانیا معتقد است که باید سؤالات دنیای جدید را به تنه درختخشکیده سنت زد تا جوانههای تازه بزند و ثالثا آنچه پیش از این در این کشور رخ داده است، گرفتار دو عیب و ایراد اساسی است: یکی اینکه تحصیلکردگان ما پاسخ سؤالات را از سنت نخواستهاند، بلکه از فرهنگ غرب خواستهاند; دوم اینکه پاسخها را در قالبهای ذهنی خاص ایرانی ریختهاند."