خلاصه ماشینی:
3 بدین ترتیب وی نسبت دادن هر فعل و صفتی را به خداوند رد می کند و قادر و عالم و سمیع گفتن را نوعی تشبیه می شمارد: مگو فعلش بدان گونه که ذاتش منفعل گردد چنان کز کمترین قصدی به گاه فعل ذات ما… گر از هر بینشش بیرون کنی وصفی برو مفزا و باشد بی خلاف آنگه نه فرد و واحد و یکتا (ص 2, ب 12ـ14) علاوه بر ابیات پراکنده در سراسر دیوان, شاعر در قصیده ای به انکار صفات الهی پرداخته است:4 ای ذات تو ناشده مصوّر اثبات تو عقل کرده باور اسم تو ز حدّ و رسم بیزار ذات تو ز نوع و جنس برتر محمول نه ای چنانکه اعراض موضوع نه ای چنانکه جوهر… (ص 244ـ245, ب 1ـ3) ناصر باری تعالی را برتر از مکان می داند و عقیده عامه را که معتقدند خداوند در هر مکانی هست و هیچ جای از او خالی نیست, رد می کند و می گوید عقل و نفس که آفریدگان خدایند از زمان و مکان بی نیازند, پس چگونه ممکن است که مبدع حق حاجتمند زمان و مکان باشد؟5 در دیوان اشعار می خوانیم: داور عدلی میان خلق خویش بی نیازی از کجا و از کدام (ص 364, ب 18) چرخ را زیر و زبر نیست سوی اهل خرد آنچ ازو زیر تو آمد دگری را زبرست ور چنین است چه گویی که خدا از برِ ماست؟ سخنت سوی خردمند محال و هدرست و آنچه او را زبر و زیر بود جسم بوَد نتوان گفت که خالق را زیر و زبرست (ص 317, ب 24ـ29) ناصر خسرو اسمای الهی را باور ندارد و اعتقاد به آن را شرک می شمارد, در دیوان اشعار می گوید: گویی که خدای است فرد و رحمان مولاست همه خلق و اوست مولا این کیست که تو نام هاش گفتی گر ویژه نه ای تو مگر به اسما (ص 406, ب 45ـ46) و در جامع الحکمتین می نویسد: (و گویند خدای را نود و نه نام است و هر نامی را معنا دیگر است و هر عاقلی داند که آن کسی که نود و نه معنا با او باشد یک چیز نباشد و از آن نود و نه چیز باشد به ذات خویش و این تکثیر می باشد نه توحید… ).