خلاصه ماشینی:
مهم نیست که خواندن کتاب چه بر سر پیش فرضهایت بیاورد،ناامیدت کند از چیزی که نبود یا شگفتزدهات کند از آن همه که بود،مهمتر شاید این باشد که«قربانی باد موافق»رمانی متفاوت و ناروال است که دست کم در رمانهای ایرانی کمتر نمونهاش را دیدهایم.
بیهوده کوشیدهام انسجامی روایی و ختمیتی به متن سرکش تحمیل کنم حالی که«قربانی باد موافق» (به تصویر صفحه مراجعه شود)سلطه نمیپذیرد؛که قصه تنها قصهء منوچهر نیست،قصهء طبیب آندره و معشوق سدا و بچهای است که«پای تاک دفن شده»،قصهء مینا دختر همسایه و پسر صمصام هم هست که خود راوی سرنوشت خویشند،قصهء دختر دایی مینا که خودسوزی میکند،قصهء نرگس نسا که هردو دلدادهاش را باد موافق جنگ با خود میبرد،و شاید مهمتر از همه قصهء همپیالهها و تودهایها که همه هویّت و اعتقادات،باورها و خرافات و حتی جنها و همزادهاشان را با خود سر سفرهء حزب آوردهاند و با مارکس و پرولتاریا و دیالکتیک تاریخ تقسیم میکنند.
نویسنده در این بازیها بجد کوشیده از قهرمان یا ضد قهرمانپردازی بپرهیزد،و به نوعی متأثر از فلسفه ذن بیاغراق و به مثابه پدیدارشناسی بیموضع به تماشای آدمهایی که نه خوبند نه بد،نه عاشقت میکنند و نه نفرت میزایند،گناهکارانی بیتقصیر و حتی کمی ترحمانگیز بنگرد و چنین نگاهی را به خواننده هم منتقل کند،که سرگشته بمانی؛نشانت دهد که هرکدام از اینها شاید راهی دیگر میرفتند اما پایان همین بود که بود!
یکی از دالهای که حضور مسلط در متن دارد و وجود خود را حتی پیش از آغاز خوانش کتاب اعلام میکند نماد ستاره سرخی است که مرام و مسلک کمونیسم را به ذهن میآورد داستان از دلالتهای سطح اول«سرخ»اند،سرخ بودن با انکار هویت و تاریخ هم رابطه دارد:«روس نبودند،گرجی بودند اما چه فرقی میکرد.