خلاصه ماشینی:
"مطالعات مقدماتی این پژوهشگر حاکی از آن است که دلبستگیهای پیشینی به شکل قومی و فرقهای مبنای مناسبی برای شکلگیری هویت ملی نیست.
او نمیدانست که مهمترین ویژگی مدرنیسم اعمال سلطه انسان بر محیط است و واحد خاص سیاسی تحت عنوان دولت ملی به عنوان نهادی محسوب میشود که در نهایت این سلطه را تأمین میکند.
در جوامع چند فرهنگی که ساختار اجتماعی کشور حاوی تقسیمات قومی-فرقهای از یکسو و طبقاتی از سوی دیگر است،بسیار محتمل است که هویت ملی دستخوش مشکلات عظیم و بحرانساز شود.
سیاسی شدن قومیت،فرقه و یا طبقه خاص میتواند ترجمان وضعیتی باشد که در آن قومیتها،فرقهها و طبقات دیگر چونان دشمن فرض شده و زمینه را برای جاودانه کردن بحران امنیت فراهم کند.
2در قفقاز چنانچه به این مسایل اجتماعی و نیاز فلسفی برای تعریف توجه شود،به احتمال زیاد شاهد بروز سیاسی شدن قومیت،فرقه و طبقه علیه نهادهای مشابه و در عرض نهاد سیاسی دولت ملی خواهیم بود.
-دولت ملی،فراترین نهاد که مبنای امنیتساز دنیایی است؛ -فرقه دینی،مبنای جهت بخش زندگی و معنابخش فرامادی -قومیت،مبنای تمایز فرهنگی و معنابخش به زندگی بیولوژیک -طبقه،مبنای معیشتی که در قالب احزاب سیاسی تجلی مییابد تقسیمبندی فوق دارای دو فایده است.
)Community Conflict and Nationalism, (London and New York,1989),p.
با وصف تمایزهای کارکردی بین نهادهای مختلف ملی، قومی،فرقهای و طبقاتی تأکید شد که دولت ملی میتواند مبنای جامع و فراگیر برای امنیت انسانی در قفقاز باشد.
به جای سیاسی شدن قومیت و فرقه که زمینهساز ناامنی جاودانه است،مدل فدرال راه را برای سیاستهای قومی و فرقهای فراهم میکند و نهاد ملی را به کار ویژه امنیتسازی میگمارد."