چکیده:
دمکراسی به عنوان یک اندیشه سیاسی و نیز نوعی مکانیزم و نظام اداره
جامعه، از مفاهیم دیرپای فلسفه سیاسی است که بهویژه در دو سده اخیر شاهد
رونق و ترویج این نظام سیاسی هستیم و با قاطعیت میتوان گفت که بشریت
مدرن هنوز در استفاده از این مفهوم جنجالبرانگیز به اجماع نظر دست نیافته است.
مقاله حاضر با تأکید بر وجود ابهامها و تعارضها و معایبی که در دموکراسی وجود
دارد، بر آن است که نمیتوان دموکراسی را الگوی منحصر به فرد و نهایی نظامهای
سیاسی دانست و آرای اندیشمندان غرب نیز این نکته را تأیید میکند.
خلاصه ماشینی:
"با وجود تعاریف متعدد از دموکراسی، مشارکت سیاسی شهروندان برای اتخاذ تصمیم، مفروض اساسی دموکراسی است؛ ولی عمدتا در تعریف دموکراسی، سه اصل «آزادی»، «برابری» و «مشارکت در اتخاذ تصمیمهای سیاسی» ذکر میشود و برخی هم این اصول را شامل سه اصل «مشروعیت»، «برابری» و «آزادی» میدانند.
به نظر میرسد که نویسنده در مقابل این نحوه دفاع از دموکراسی که میتوان آن را نوعی دفاع پراگماتیستی و عملگرایانه دانست، هیچ پاسخی ارائه نداده است و بدیهی است که چنین موضعی، در همان حال که ایرادهای وارد بر دموکراسیهای موجود را میپذیرد، میتواند در قبال سایر الگوهای نظام سیاسی بهراحتی از آن دفاع کند؛ زیرا معترف است که هرچند نظامهای دموکراتیک بیعیب و نقص نیستند، در مجموع بر نظامهای بدیل برتری دارند و به اهداف تاریخی تودههای مردم نزدیکترند؛ بنابراین، به لحاظ منطقی تنها زمانی میتوان از تجویز دموکراسی خودداری ورزید که ثابت شود الگوهای رقیب، در صحنه عمل از عیوب و کاستیهای کمتری برخوردارند."