چکیده:
روشنفکری از جنبه فکری بر دو خصیصه «خودآگاهی» و «عقل نقاد» بنا
نهاده میشود. از جنبه اجتماعی، پدیده روشنفکری در غرب، در رویارویی با دین،
فئودالیته و سلطنت شکل گرفت؛ ولی در ایران چنین تقابلهایی وجود نداشت و از
این رو مقولهای به نام «روشنفکری دینی» به وجود آمد. روشنفکران دینی با وجوه
اجتماعی و اقتصادی دین کاملا مواجهه انتقادی دارند. روشنفکران در اروپا عامل
بهوجود آوردن تحولات جدید بودند؛ ولی روشنفکری در جامعه ما محصول
برخورد ما با فرهنگ، تمدن و سیاست فرنگی است.
خلاصه ماشینی:
"اما روشنفکران اولیه ایران به واسطه عثمانی، هند و قفقاز، در واقع تراوش اندیشه کسانی چون روسو، مونتسکیو، ولتر و غیره را دریافت کردند؛ با این تفاوت که در ایران نه آن وضعیت قرون وسطای اروپا بود و نه تقابلی میان دین با علم، فلسفه و جامعه وجود داشت.
به این ترتیب، روشنفکری در اینجا با پدیده غیر روشنفکری که عبارت است از ستایش وضع موجود و دل خوش کردن به آنچه خود داریم و احساس استغنای کاذب نسبت به دیگران یا نفی مطلق مدرنیته غربی، در تقابل قرار میگرفت.
نکته دوم این است که یک تفاوت اساسی و بنیادی میان آن چیزی که در اروپا روشنفکر و روشنفکری نامیده میشود و آنچه ما در نظر داریم، وجود دارد: روشنفکری در اروپا، هم عامل بهوجود آمدن تحولات جدید در اروپاست و هم خودش محصول این تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است.
2. جناب آقای آغاجری بهدرستی بر تفاوت شرایط اجتماعی و فرهنگی میان غرب و جامعه ایران در آغاز ورود روشنفکری انگشت نهاده است و نشانه این تفاوت را در ظهور پدیده روشنفکری دینی میداند.
روشنفکران دینی حتی در شرایط کنونی به جای کاوش در این تفاوتها و توجه به جداییناپذیری اسلام از جامعه و فرهنگ ایرانی و ظرفیتهای فراوان مکتب اسلام برای بنیان نهادن یک تمدن نوین و سعادتمند برای بشر، عملا در چارچوب اندیشه مدرن و پیامدهای تمدن مادی غرب گرفتار آمدهاند و به تجدید نظر در معارف اسلامی متناسب با مطالبات مدرنیته دست زدهاند.
چنانکه آقای اکبری نیز تصریح کرده است، روشنفکری در ایران بیش از آنکه به بنیادهای مسأله مدرن و مدرنیته توجه کند، به اقتباس الگوهای اجتماعی غرب پرداخته است."