چکیده:
علمپرستی (ساینتیسم) در غرب سبب شد که گروهی از دانشمندان غربی
در مقابل آن به ستیز و دشمنی با علم تجربی و دستاوردهای آن برخیزند. اما هم
علمپرستان و هم علمستیزان طریق باطل میپویند. هر چند علمگرایی به حذف
بنیادهای دینی و طغیانها و پریشانیهای کنونی انجامیده است، ولی علم در
جایگاه خود تأثیری شگرف در کمال و تعالی انسان دارد.
خلاصه ماشینی:
"از سوی دیگر، فوداستیه اظهار میدارد که تنها وظیفه و رسالت علم برای آنکه خود را از این چارچوب تنگ که در آن گرفتار آمده است، نجات دهد، این است که اعلام کند: «قلمرو بررسیها و شناختهای من، بسی کوچکتر از قلمرو نیازهای بیحد و حصر آدمی است».
تردیدی نیست که علمگرایی به همراه حذف بنیادهای دینی و اعتقادات آسمانی، طغیانها و پریشانیهای کنونی بشر را به دنبال داشته؛ اما علم در جایگاه خود واجد شأنی رفیع بوده و تأثیری شگرف در کمال و تعالی انسان دارد.
علم در صورتی قادر است از طریق دستاوردهای خود، سطحی از نیاز آدمی را پوشش دهد که همواره در پرتو منطق الهی فعالیت کند و در شعاع وحی توان خود را به خدمت گیرد.
3. تصور نویسنده محترم از ماهیت و کارکرد علم را میتوان از این عبارت دریافت: «علم در جایگاه خود واجد شأنی رفیع بوده و تأثیری بسیار شگرف در کمال و تعالی انسان دارد.
علم در صورتی قادر است از طریق دستاوردهای خود، سطحی از نیاز آدمی را پوشش دهد که همواره در پرتو منطق الهی فعالیت کند و در شعاع وحی توان خود را به خدمت گیرد».
به عبارت دیگر، ایشان معضل علم جدید و تکنولوژی در عصر کنونی را تنها در کاربردها و نحوه بهرهبرداری انسان از آنها میداند؛ حال آنکه بر طبق تحقیقات جدید، این نابسامانی و پریشانی ریشه در پیشفرضها و بنیادهای علم مدرن دارد و تلفیق دین و اخلاق با دستاوردهای علمی و تکنولوژیک، جز در لایههای زیرین معرفت علمی ممکن نیست."