چکیده:
ایمان مسیحی، ایمان به تاریخ قدسی است و مدرنیته، وضعیت دور شدن
از این تاریخ قدسی و روی آوردن به تاریخ عرفی و بر هم خوردن آرامش گذشته و
پیدا شدن تعارض میان درون و بیرون انسان مؤمن است. برای رفع این تعارض سه
راه حل در جهان مسیحیت پیشنهاد شده است که یکی بر بازسازی وحی تکیه دارد؛
دومی به اسطورهزدایی میپردازد و تقلیلگراست و سومی بر تجربههای دینی استوار
است و میخواهد تجربههای دینی موجود در سنت را بازسازی کند. وضع در جهان
اسلام با جهان مسیحیت تفاوت دارد و نمیتوان وضعیت این دو جهان را یکسان دانست.
خلاصه ماشینی:
"یعنی یک مسلمان، یک کاتولیک یا یک پروتستان، در عصر تجدد، در وضعیتی که نه اتوریتهای برایش باقی مانده و نه تجربه تقدیری، چه باید بکند؟ اینجاست که در سنت دینی ـ مسیحی مغرب زمین، برای حل این مشکل سه نوع رویکرد در میان متالهان مسیحی دیده میشود: رویکرد اول، روشی است که در عالم مسیحیت، نوارتدکسها آن را انتخاب کردند که چهره بارز آنها «کارل بارث» است.
در واقع اینها قبول دارند که واقعیات بیرونی مدرنیته تغییر یافته است؛ اما عقیدهشان این است که در همین واقعیات نیز وضعیت درونی انسانی را که در عصر مدرنیته زندگی میکند، میشود تغییر داد؛ یعنی انسان به لحاظ بیرونی میتواند در چنان واقعیاتی زندگی کند که مدرنیته ایجاب میکند؛ ولی به لحاظ درونی شنونده پیام خداوند باشد و اتوریته مسیحی برایش معنا داشته باشد.
اشکالی که به این روش گرفتهاند، این است که ساختن یک «درون مسیحی» در عصر مدرنیته برای انسانها به نحوی که درون انسان به برون و به آنچه در خارج وجود دارد، کاری نداشته باشد و بتواند اطمینان و آرامشی را که یک مسیحی در عالم ایمان میتواند داشته باشد به او بدهد، ممکن نیست.
این تمایز نیافتن، نه به آن دلیلی است که جناب شبستری میگوید؛ یعنی به این دلیل نیست که سنت در جهان اسلام، سنت غیر قدسی بوده که رنگ دینی به خود گرفته است؛ بلکه به این دلیل بوده است که این دو تاریخ با یکدیگر تطابق داشتهاند و امکان جمع آن دو وجود داشته است."