چکیده:
این مقاله در پی آن است که با نقد ادله منتقدان تجدد، از حقانیت عصر
جدید دفاع کند.
خلاصه ماشینی:
"فهرست نامهایی را که اینک بدانان افتخار میشود در برابر خود میگذاریم و در مورد تکتک آنها این پرسش را در میافکنیم که: دانشمند یا هنرمندی اینچنین به سبب آن آیین چیره در این خطه سر برآورد یا با وجود آن؟ در اکثر موردها کفه «با وجود» بسی سنگینتر است و سرانجام اینکه اگر معنویت ازدسترفته پارسایی و پرهیزکاری دینی باشد، پرسیدنی است که گذشته را، بهراستی، تا چه حد میتوان بدین معنا معنوی دانست؟ معنویت گذشته را آیا تنها در این نمیبینند که در آن روزگار، روحانیت، به عنوان مرجع فرهنگی، حکمران مطلق بوده است؟ برکت ازدسترفته توضیح ازمیانرفتن برکت، با یاریجویی ازدلیل زوال ایمان به یک وجود متعالی ناب و تجربههای وجودی ناشی از آن، راه به جایی نمیبرد؛ چون ناب بودن تعالی آن وجود، غیرتاریخی بودن حضور آن در گفتمان نظری را پیش مینهد؛ اما در بحثی که مفهوم عصر مفهوم کانونی آن است، تاریخ و رویکرد تاریخی پیشزمینه بحث است.
در تاریخ گذشته اسلام و ایران، در کدام دوره، روحانیت حکمران مطلق بوده که ایشان منتقدان عصر جدید را به این مطلب متهم میسازد که آنان به دلیل از دست رفتن حکومت مطلق روحانیت است که آزرده خاطرند متأسفانه کلام ایشان آکنده از نفرت و بدبینی نسبت به دین و روحانیت است، و این حالت چنان به افراط کشیده که با موهوم خواندن برکت (= دین و معنویت)، علت از دسترفتن آن را سستی و بیمایگی خود آن دانسته است؛ نه هیچ چیز دیگر."