چکیده:
به باور آقای بازرگانی، انسانها با حالات وجودی خود، هالهای بر گرد
خود ایجاد میکنند و براثر تجمع افراد همنام و همدل، این هالهها فضاهایی را
میسازد. محور شکلدهی به هر فضا، کانون زیباییشناختی نسبتا مشترک افراد
شریک در آن فضاست. دورههای مختلف، بر مبنای کانونهای زیباییشناختی
مختلف و در نتیجه، فضاهای مختلف از یکدیگر متمایز میگردند. پستمدرنیسم
حالت انتقال از یک فضا به فضای دیگر است.
خلاصه ماشینی:
"همینکه شما پراکنده شوید، چیزی نمیماند؛ چون این هاله ناشی از تجمع فضاهای فردی است؛ نه اینکه خارج از ما فضایی وجود داشته باشد.
آیا فرد، طبقهاش را انتخاب میکند یا محکوم و تابع طبقه است؟ در مارکسیسم طبقه است که موقعیت و سرنوشت فرد را تعیین میکند؛ ولی اینگونه که شما تصور میکنید، این منم که با کانون زیبایی خودم آن طبقه را برمیگزینم و متعلقات این کانون را در این طبقه، یا منافع یا جریان میبینم؛ من هستم که انتخاب میکنم.
نگاه من به این شکل است؛ یعنی تغییر معانی واژهها را اگر بخواهیم درک کنیم، باید در فضاهای گوناگون زیباییشناختی که این واژه در آن به کار برده شده، ردپایش را بیابیم.
آنچه آقای بازرگانی در این گفتوگو و نیز در کتابشان، ماتریس زیبایی، آوردهاند، پردازشی از این نظریه است که حس زیباییشناسی انسان محور شکلگیری هویت اوست و دیگر حواس و قوای او را در پی خود میکشد.
حال اگر مقصود آقای بازرگانی از زیبایی همان باشد که متعلق عشق و پرستش قرار میگیرد، نظریه ایشان با آنچه گفتیم تطبیق میکند؛ هرچند از مفهوم دیگری استفاده کردهاند.
اما پرسش اصلی که در بیان ایشان پاسخی بدان داده نشده، این است که آیا چنین چیزی ممکن است؟ آیا میتوان توریستی شد که به هیچ فضایی تعلق ندارد و پیوسته در بین فضاها حرکت میکند؟ آیا انسان بدون داشتن علقه نهایی میتواند زندگی کند؟ به نظر میرسد پاسخ همه این پرسشها منفی باشد."