چکیده:
به نظر آقای شبستری طرح مسئله رابطه ایمان و سیاست باید بدینشکل
باشد که ما انسانها که سیاست هم میورزیم، چگونه میتوانیم ایمان بیاوریم و
عمل صالح انجام دهیم، نه بر عکس، که حالت عکس آن به مسیحیت برمیگردد. بر
این اساس، در تغییر به نظام مردمسالاری، بدعتی وجود ندارد و چیزی به نام
مردمسالاری دینی وجود ندارد.
خلاصه ماشینی:
"این اراده در عمل سیاسی مؤمن هم تجلی خواهد کرد یا اینکه در بخشی از وجوه زندگی او تجلی میکند و حوزه سیاست از حوزههایی نیست که اراده مؤمنانه زیستن در آن تجلی کند و خود را نشان دهد؟ چه نسبتی بین ایمان و اراده مؤمنانه زیستن با سیاست و حکومت وجود دارد؟ این پرسش مهم و جذاب است، در پارهای از آثار هم تعیین رابطه میان ایمان و سیاست مطرح شده و من هم در برخی نوشتههایم آن را مطرح کردهام.
با پیدایش کلیسا در مسیحیت که به آغاز آن بازمیگردد، در کنار «قدرت دنیوی» (بشری ـ عقلائی) که به سیاست میپرداخت، قدرت دیگری نیز مطرح شد که «تجسم قدرت الاهی» بر روی زمین بود و این پرسش پیش آمد که انسانهای مسیحی باید تابع کدام قدرت باشند؛ قدرت دنیوی سیاسی یا قدرت الاهی متجسم بر روی زمین (قدرت کلیسا)؟ واقعیت این است که تاریخ ما اینگونه نیست و در تاریخ اسلام، چیزی به اسم قدرت الاهی مجسم شده در روی زمین، از آغاز شکل نگرفته است و نبوت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله فقط نبوت بود و نه بیشتر.
برای مسلمانان مهم این است که اگر سیاست از منظر ایمان تعریف نشود و حدود قلمرو آن از آن منظر محدود نگردد، در عصر حاضر میتوان از مصداقهای سیاست و حکومت که در کتاب و سنت آمده و بر عرف و عادت مبتنی بوده است، عبور کرد و به سیاست و حکومت در معنای علمی و فلسفی آن روی آورد، بدون اینکه از پیام ایمانی کتاب و سنت تخلف شود و سکولاریسم سیاسی (عدم تقید سیاست و حکومت به اخلاق معنوی ـ دینی) به وجود آید."