چکیده:
احمد فردید (1289ــ1373) استاد فلسفه دانشگاه تهران بود و به رغم آنکه چندان اثر
مکتوبی نداشت، ولی با تأثیرگزاری بر شاگردانش، یکی از جریانات فکری چند دهه اخیر ایران
را شکل داده است. در این مقاله، نویسنده با نگاهی به دو مجموعه گفتار از او که به تازگی
انتشار یافته است، به نقد نظریاتش میپردازد. مهمترین انتقاد نویسنده این است که فردید با
ترکیب اندیشههای هایدگر، محیالدین عربی و هگل، فلسفهای ساخته است که نه از سازگاری
و هماهنگی درونی برخوردار است، نه بر مبنای فکری مشخصی بنا شده است و نه حاصل
روشنی دارد.
خلاصه ماشینی:
"این جبهه که مشتاق بازگشت به خود و اصالت شرقی و اسلامی خود بود، با غربزدگی آلاحمد و نوشتههای پرشورو شتاب علی شریعتی، زیر نفوذ فضای «جهان سومگرایی» و روشنفکری فرانسوی، در نیمه نخست دهه چهل ظهور کرد و رفتهرفته زمینهای فراهم آمد که این گفتمان از زبان سیاسیـ اجتماعی فراتر رفت و با فردید و زبان فلسفیـ عرفانی او به میدان آید.
فردید این دو مفهوم را نیز وارد «فلسفه تاریخ» میکند؛ به این صورت که رابطه صورت و ماده را که ارسطو برای تبیین دگرگونیها در عالم طبیعت به میان میآورد، به عرصه تاریخ میکشاند و میگوید که با دگرگونی صورت تاریخی پیشین، اسمی که آن تاریخ مظهر آن بود، به ماده صورت و اسم پسین تبدیل میشود.
دستگاه عرفان نظری ابنعربی با خود خواناست و دستگاه اندیشهای هگل و هایدگر نیز؛ اما درآمیختن اینها با هم، یعنی از ارسطو به تاریخ جهانی پریدن ــ که دستاورد علوم تاریخی و فرهنگی مدرن قرن نوزدهم ــ و باز از تاریخ جهانی به اسطوره ملق زدن، همین قامت ناسازی میشود که فردید سر هم میکند.
هایدگر تاریخی بودن ذاتی انسان را باور دارد، اما سر رشته تاریخ را در اساطیر گم نمیکند؛ بلکه نگاه او به تاریخ جهانی بر اساس همین تاریخشناسی مدرن است؛ یعنی تقسیمبندی تاریخ به دورانهای باستان و سدههای میانه و دوران مدرن، با گذشته تاریخ هم کاری ندارد و به اسطوره آفرینش یهوداـ مسیحی نیز به عنوان سرآغاز تاریخ توجه نمیکند."