چکیده:
عهدات متقابلی است که ما را با دولت و جامعه سیاسی پیوند میدهد. نگارندهء این مقاله میکوشد مبانی مفهومی و نظری الزام سیاسی-به ویژه محتوای اخلاقی آنرا-آشکار سازد و نشان داد که الزام سیاسی مفهومی اساسا اخلاقی و رابطهای دوسویه بین فرد با دولت است.
خلاصه ماشینی:
"(همان) اگرچه الزام سیاسی به این معنی الزام قانونی را نیز دربرمیگیرد،یعنی قوانین آن دسته از مقرراتی است که از سوی مراجع صلاحیتدار وضع شده و دارای ضمانت اجراست و اعمال خلاف آنها قابل تعقیب و مجازات است،اما چیزی فراتر از وظیفه یا مسئولیت قانونی بوده و با متابعت از قوانین به مثابه تعهد یا وظیفهء اخلاقی شهروند مرتبط است، یعنی شهروند برپایهء دلایل یا توجیهات اخلاقی و عقلانی از قوانین اطاعت کند،نه ب خاطر ترس از مجازات و چنین الزامی بر اعتقاد شهروند به حقانیت مرجع صدور و درستی خود قوانین متکی است.
ثانیا؛الزام سیاسی مطلق نبوده و دلایل اخلاقی که ما را به اطاعت از دولت ملزم میسازد،ممکن است تحت الشعاع دلائل اخلاقی مهمتر و با ارزشتری قرار گیرد که اعمالی خلاف آن را مجاز سازد،یعنی نافرمانی و مقاومت در برابر قوانین و دستورات دولت،در مثال بسیار ساده این وضعیت را بهتر می توان توضیح داد؛متابعت از مقررات راهنمایی و رانندگی یک وظیفه قانونی و اگر با اعتقاد به درستی آن همراه باشد،تعهد و تکلیف اخلاقی است،اما اگر در شرایطی واقع شده و ملزوم باشیم قربانی تصادفی را به تیمارستان رسانده و جان هم نوع را نجات دهیم و در این صورت اخلاقا مجاز هستیم که اگر لازم شد این مقررات را نادیده گرفته و از آنها تخطی کنیم(مثلا از چراغ قرمز عبور کنیم)،گرچه قانونا همچنان مسئول بوده و ممکن است به صورت پرداخت جریمه مجازات شویم."