چکیده:
آقای بشیریه قرن بیستویکم را قرن گذار قطعی جهان به دموکراسی و ظهور
دموکراسی جهانی میداند. در باب گذار به دموکراسی دو نظریه ساختاری و کلان و درازمدت از
یک سو و نظریه غیرساختاری کوتاهمدت و جزئی از سوی دیگر بیان شدهاند و در ذیل هر یک
نیز اجزا و فروعی ذکر شده است. آقای بشیریه در دسته دوم نظریهها، بر محور نخبگان حاکم
تأکید دارد. وی سپس به بررسی انسجام یا عدم انسجام ساختاری و ارزشی نخبگان، به ویژه
در ایران پس از انقلاب میپردازد.
خلاصه ماشینی:
"دوم، نخبگانی که انسجام ایدئولوژیک دارند و خود به دو نوع تقسیم میشوند: یک نوع این است که اعضای تشکیل دهنده نخبگان حاکم، بر اساس محور ایدئولوژی یک مرکز هژمونیک و تعیین کننده انسجام پیدا کنند و میان اجزای پراکندهای با محوریت یک مرکز ایدئولوژیک، پیوند و ارتباط ایجاد شود و بدین روش، انسجام ایدئولوژیک در آن مجموعه شکل میگیرد.
بر چنین اساسی اگر ما در تجربهمان از گذار به دموکراسی دقت کنیم، میبینیم که طریقه و راه گذار به دموکراسی، از نظامهای منسجم از لحاظ ایدئولوژیک به سوی نظامهای گسیخته به عنوان مقدمه گذار به دموکراسی اتفاق میافتد و در مرحله تکمیل گذار از صورتبندی نخبگان گسیخته و فاقد انسجام، به سوی صورتبندی نخبگانی است که دارای اجماع فکری هستند و قواعد بازی دموکراسی را میپذیرند؛ یعنی همان نظامهای دموکراتیک حداقلی که رقابت و مشارکت را به عنوان اساس زندگی سیاسی میپذیرند.
اگر بخواهیم به تجربه تاریخی تحولات سیاسی ایران از آغاز انقلاب اسلامی تا حال حاضر از چشمانداز علمی و جامعهشناسانه نگاه کنیم، سه دوره اساسی را میتوان تمیز داد: اول، آیا نخبگان حاکم دارای انسجام ساختاری هستند یا خیر؛ دوم، آیا دارای انسجام ارزشی یا ایدئولوژیک هستند یا خیر و سوم اینکه آیا به سوی نخبگان حاکم و منسجم از حیث دموکراتیک حرکت میکنند یا خیر.
همچنین فشارهای تودهای ناشی از انقلاب بر بخش رادیکال نیروهای انقلابی محسوستر بود و این خطری که یا به صورت متصور یا به صورت واقعی تحت عنوان امپریالیسم و دشمن خارجی در آن زمان وجود داشت و طبعا شواهدی از وجودش را هم در گذشته احساس کردهایم، موجب شد که در این مراحل گذار از تفرق اجزای تشکیل دهنده نخبگان نه به سوی گذار مورد نظر ما (دموکراسی) بلکه گذار به دولت ایدئولوژیک و انسجام ایدئولوژیک منجر شود."