چکیده:
جریان روشنفکری در ایران با ایدئولوژی و ایدههای انقلابی شروع شد: ایدئولوژی
سوسیالیستی، ایدئولوژی ناسیونالیستی و ایدئولوژی دینی. از یک طرف با روشنفکران
سوسیالیست روبهرو بودیم و دغدغه آنها تغییر در ساخت اقتصادی و اجتماعی بود. به زعم
این روشنفکران، هرگونه تغییر در روابط تولید، از راه تغییر در ساخت سیاسی امکانپذیر
میشد. از مرحوم دکتر تقی ارانی تا مرحوم بیژن جزنی، همه در زمره این دسته از
روشنفکران قرار میگرفتند. از طرف دیگر، روشنفکران ناسیونالیستی، با شدت و
دلمشغولی کمتر، کوشش داشتند تا با ایجاد جنبش ملی، فرهنگ و مناسبات زندگی اجتماعی
ایرانیان را با اصول و آرمان آزادی و برابری و استقلال پیوند دهند. از بعضی مبارزان ملی و
حقوق مدنی تا مرحوم مصدق و تا شادروان داریوش فروهر، همه در زمره این دسته از
روشنفکران محسوب میشدند. روشنفکران دینی کوشش داشتند تا با ساختشکنی
در شیوه نگرش سنتی به دین و طرح سیستمیک و هندسی تفکر دینی، جریان ساخت شکنی
را متوجه بنیادهای ذهنی جامعه کنند. از مرحوم آیتالله نایینی تا مرحوم بازرگان و تا دکتر
شریعتی و پس از او، در زمره این دسته از روشنفکران محسوب میشوند.
خلاصه ماشینی:
"(1) آیا وقتی رابطه مشروعیت دهنده و مشروعیت گیرنده در انقلاب ساختاری ارزشهاوارونه میشود، وقتی حقیقت جای خود را به میزان «قابلیت اجرایی» چیزها میدهد، وقتی حساسیتها و دغدغه فکری برای اثبات و درستی و نادرستی مقولات از میان میرود و از نظر کارآیی، اثبات یا رد حقیقت، ارزش یکسانی پیدا میکنند و، از این بیشتر، ارزش یک لنگه کفش از تمام آثار شکسپیر بیشتر میشود، روشنفکران جای خود را به هوشمندانی (انتلکتوئلها) نمیدهند که، دریافت «چیرگی بر چیزها» را بهتر از راه قابلیت اجرایی و کاربردی چیزها کسب میکنند.
(2) سرانجام وقتی همه روایتها به پایان میرسند، آیا روایتی هست که روشنفکران بخواهند آنرا در قالب یک آرمان و یا یک پیام بیان کنند؛ یا آنکه نحله جدیدی از جریان روشنفکری در حال ظهور است که تا آن حد آرمانگرایی و ایدههای انقلابی را ترک میگوید ______________________________ 1.
چنانچه در سطور بعدی علاقه خود را چنین بیان میکند: «بنابراین به نظر میرسد اطلاق این تعبیر به کسانیکه مدافع و مؤید قدرت و سنتاند، ما را به قبول تعریف عامتری از روشنفکری واداشته است که روشنفکران آمریکایی و ...
انسان در پی ارضاء خواهشهای خود است و همواره در این کوشش با منعهای اجتماعی و دینی بسیاری روبهروست و از این نظر تمدن غرب را میتوان پایانه تکامل زندگی مدنی و تاریخی آدمی دانست.
برای مثال گفته میشود که به دلیل گسترش تکنولوژیهای اطلاعاتی و سایر تحولاتی که در عرصه جهانی رخ داده است، روشنفکر تا حدودی از الگوی همه چیزدانی تنزل کرده است؛ لذا بهتر است به جای کلمه «زوال» از همان کم شدن نقش روشنفکری استفاده کنیم."