خلاصه ماشینی:
"اما از آنجا که قلمرو اقتصاد،به گفتهء وبر(و تمامی اقتصاددانان و نیز تمامی جامعه شناسان معتقد به کنش آگاهانه و عقلانی)،قلمروی است که در آن کنشگر اجتماعی،آگاهانه منافع و اهداف خود را دنبال میکند، بوردیویی که پیش از این آگاهی و شناخت آگاهانهء کنشگر را منحل کرده است،چگونه میتواند از استعارات قلمرو اقتصاد استفاده کند!؟ باوجودی که بوردیو برای پرهیز از اتهام اقتصادگرایی و تناقض گویی،معتقد است برخلاف اقتصاددانان که برای آنها فقط یک نوع سود یعنی تعقیب منافع شخصی مادی و عقلانی وجود دارد،برای او صورتها متعددی از سود و نفع به تعدد میدانها وجود دارد و آنها را بر ساختههای فرهنگی یا تاریخیای میداند که موضوع مبارزه هستند(ص 139) اما به واقع نمیتوان منکر سخن کاملا به حق جنکینز بود و با او همراهی نکرد: «این مواضع بوردیو:بخشی از مخالفت او با نظریهء کنش عقلانی نیز میباشد.
»(ص 151) باتوجه به اینکه از نظر بوردیو تعیین کنندهء قصد و هدف از عمل،نه خود کشگر بلکه ریختار است؛این پرسش پیش میآید که آیا این بوردیو است که با ذهنیت و شناخت خلاق و بدیع خویش،فرضا به آشکارسازی روابط طبقاتی در کنش گفتاری دست زده است،یا اینکه این ریختار طبقاتی اوست که در جهت تثبیت قدرت مسلط و باز تولید روابط طبقاتی،او را به اتخاذ چنین نگرشی واداشته است!؟بنابراین به عین ابعاد لطماتی را میبینیم که بوردیو با حذف آگاهی و نیز جدایی بین عمل و شناخت کنشگر به جامعهشناسی خود وارد کرده است."