خلاصه ماشینی:
"یکی اینکه میگوید:«به موجب گواهی سلمی به نقل از ذهبی(تذکرة الحفاظ، ج 2، ص 197)، ترمذی از ترمذ بدان سبب رانده شد که به تصور مردم شهر مدعی اندیشه برتری مرتبه اولیاء بر مرتبه انبیاء بود، و از آن، بیهیچ دلایل دیگری، نتیجه میگیرد که«خراز»کتاب الکشف و البیان ترمذی را، بیآنکه صریحا از او نام ببرد، رد میکند»(ص 16)، و این کتاب باید پیش از سال 285/898 یعنی سالی نوشته شده باشد که ترمذی از بلخ، که به آن پناه برده بود، به نیشابور رفت؛و دیگر اینکه این تاریخ مؤید روایت ابن مردان نهاوندی است که به موجب آن خراز پس از سال 285/898 در گذشته است.
در نتیجه، سامرائی تصور میکند که«از همه اینها میتوان این حقیقت را استنباط کرد که کتاب ختم الاولیاء که ما امروز در دست داریم، همان کتابی که ترمذی نوشته است نیست، در آن دستکاری کردهاند تا ابهامی را که به موجب آن ترمذی اولیاء را برتر از انبیاء دانسته است متوقف کنند؛اگر غیر از این باشد، آیا عنوان اثر خود کافی نیست که محتوای حقیقی آن را نشان دهد؟»(ص 18).
وگرنه چگونه میتوان این معنی را توجیه کرد که حتی فکر خاتم الاولیاء، که اندیشه محوری کتاب ترمذی است، یک بار هم به قلم خراز نیامده است؟اگر بخواهیم این دو رساله را با هم مقایسه کنیم، و اگر فکر نوعی رابطه میان آنها فی نفسه غیر محتمل نباشد 20 ، ما به سهم خود وسوسه میشویم که در رساله خراز مسئله طرح مقدماتی «ولایی-نبوی»ای ببینیم که نه خوب بیان شده و نه خوب حل شده است؛و ترمذی آن را گرفته و پرورده است، و در حوزه حقیقی آن جای داده است."