خلاصه ماشینی:
"ثانیا هنوز مدت زیادی از فعالیت دارالفنون نگذشته بود که ملکم و دیگران با افکارخاص خودشان موضوع فراموشخانه و فراماسونری و آزادیخواهی را به آن صورتحاد پیش آوردند که اصلا برای مردم ایران قابل فهم و اجرا نبود بهطوریکه سلطانجلال الدین میرزا،پسر فتحعلی شاه،را خواستند بهعنوان رئیسجمهور علم کنند کهتوطئه فاش شد و شاه فرمان صادر کرد و بساط آنان را بههم زد؛والا برخلافحرفهایی که امروز شایع است،بهنظر من ناصر الدین شاه به این مدرسۀ عالی بسیارعلاقهمند بود.
با این همه،در روزنامۀ وقایع اتفاقیه و دولتعلیه و این قبیل روزنامهها آمده که شاه اغلب اوقات به دارالفنون میرفت و امتحاناتشاگردان در حضور شاه انجام میشد و به افرادی که درست کار میکردند جایزه دادهمیشد؛اما،به تدریج،پس از اینکه چند دوره دانشآموز از آن فارغالتحصیل شدندآن چیزی که مورد نظر شاه و دستگاه و جامعۀ اسلامی آن روز بود در مورد این مدرسه ظاهر نشد و یک مشت از فارغالتحصیلان آن گرفتار فرنگیمآبی شدند،حتیبعضی از آنها تا حد بیدینی و توهین به مقدسات مذهبی پیش رفتند و با شعارآزادیخواهی بیشتر میخواستند لاابالیگری را در ایران رواج دهند.
بسیاری از مسائل اجتماعی و تاریخی در کتابهای ادبی هست و اقبال،که به دورۀسلجوقیان نظر داشت،وقتی خواست دربارۀ وزرای آنها بنویسد نهتنها از کتاب دیوانمعزی نیشابوری استفاده کرد بلکه تمام کتابش مستند به اشعار امیرمعزی بود،برای اینکه این شاعر با تمام درباریها در سطوح مختلف آشنا بود و با آنها ارتباط داشت و بهمناسبتی برای هرکدام شعر گرفته که اصلا این مطالب در متون تاریخی ذکر نشدهاست."