خلاصه ماشینی:
"نخست باید«غم»را پدیدهای تصویر کرد که متناسب با لوازم انسانی باشد،یعنی،باید صورتی از«غم»که آن صورت دارای گردن وهمی و ذهنی و شبیه به صورت خارجی یک انسان دارای گردن است،تصویر و یا اختراع کنیم تا بتوانیم«گردن»را بدان نسبت دهیم و ضمنا وقتی«غم»میگوئیم،براستی،آن صورت متوهمهء مخترعهء ذهنی از غم،در نظر ما بیاید تا غیر از ظرافتی که مییابد،معنای استعارهء مکنیه(ذکر مشبه«غم»و اراده مشبه به آن صورت ذهنی)تحقق یابد،حال بیاییم بر سر لوازم «گردن»،واقعیت اینست که گردنی را که برای غم در نظر میگیریم،گردنی ذهنی و وهمی است و چون لفظ«گردن»را به کار میبریم،در نفس الامر،مضوع له اصلی آن،یعنی،وجود عینی و حقیقی گردن،در نظر میآید،پس باید چنین انگاشت که«گردن»حقیقی و حسی(مشبهبه) گفته شده و«گردن»ذهنی و وهمی موجود در آن صورت ذهنی(مشبه)اراده شده است یعنی استعارهء مصرحه تخییلیه.
توجیه نظر سکاکی در چند استعارهء مکنیه از حافظ ناگشوده گلنقاب آهنگ رحلت ساز کرد ناله کن بلبل که گلبانگ دل افگاران خوشست چون نسبت نقاب،به گل داده شده و گل واقعی نقابی ندارد بناچار،صورتی ذهنی و وهمی از گل که شبیه به یک انسان صاحب نقاب است تصویر میگردد،سپس برای اینکه مفهوم استعاره تحقق پذیرد مشبه(گل)را گفته و ارادهء مشبه به(صورت وهمی ذهنی)را اراده میکنیم،از دیگر سو(نقاب)را که موضوع است برای نقاب خارجی حسی(مشبهبه)،در مورد نقاب صورت ذهنی (مشبه)به کار میبریم یعنی استعارهء مصرحهء تخییلیه(تخییلیه چنانکه گفتیم از آن روست که «مشبه»یک امر وهمی و خیالی و ذهنی است مقابل تحقیقیه)."