خلاصه ماشینی:
"اوضاع و احوالی است که سیاست خارجی دولت انگلیس نسبت به ایران تغییر نمود،واین دولت که تا این تاریخ از سیاست تضعیف دولت مرکزی و ارتباط سیاسی مستقل باسران ایلات و عشایر و تقویت آنها در منطقۀ تحت نفوذ خود پیروی میکرد،تغییر جهتداده سیاست خویش را بر پایه حفظ کشور ایران به صورت یکپارچه و ایجاد دولتیمتمرکز و مقتدر در آن بنا نهاد تا به بدینوسیله بتواند سلطه خود را بر سراسر ایران گسترشدهد و نهتنها به استثمار آن بپردازد و از آن به عنوان بازاری برای تهیه مواد خام و مصرففرآوردههای صنعتی استفاده نماید بلکه این کشور را به دژی برای جلوگیری از تسریانقلاب روسیه به سایر مناطق تحت استعمار خویش و مهمتر از آن به صورت میدانیبرای تبلیغ و ترویج فرهنگ خود درآورد.
حال این سؤالات مطرح میشوند که هدفسیاستهای عشایری رضا شاه چه بود؟چرا رضا شاه برنامه توسعه خود را بر پایه مبارزه بافرهنگ و اقتصاد عشایر قرار داد؟آیا لازمه توسعه،مبارزه با فرهنگ و اقتصاد عشایربود؟آیا حتی کشورهای اروپایی برای دستیابی به توسعه و ترقی،از سنت و فرهنگ خوددست کشیدند؟آیا راه منحصر توسعه همان بود که رضا شاه برگزید؟و یا اینکه رسالتکودتای 1299 و اهداف پشت پرده آن چنین برنامههایی را اقتضا میکرد؟ سیر حوادث نشان داد که نیازهای استعمار انگلیس تعیینکننده سیاستهای رضا شاه وجهتبخش به آنها بوده است.
26 همچنین خداکرم خان بهمئی هنگامی که در جریان قیام سال 1316 در موقعیتی قرارگرفت که میبایست در مورد مذاکره با مقامات نظامی دولت،با سایر سران ایل بهمشورت بپردازد،در نشست با آنان این سؤال را مطرح مینماید که:کوچ و زندگی عشایرچه زیانی به کشور و دولت میرساند؟و آنان بدین نتیجه میرسند که هدف رضا شاه ازاسکان،تخریب زندگی عشایر و به ذلت کشاندن آنان است."