چکیده:
گشودن راه«تأویل»برای فهم حقایق آن سویی از بطون و کمون هستی، تصریح آیات قرآن
کریم است.عارفان مسلمان برای بازگویی و گشودن دریافتهای باطنی خویش، راه تأویل را
برگزیدهاند و بدان تمسک جستهاند.در این مقاله سعی شده است که دیدگاه مولوی با
کنکاشی که در اثر ارزشمند مثنوی در موضوع تأویل میشود؛مباحث اصلی و جانبیاش- که
معمولا مورد پرسش ذهن پژوهشگران متون عرفانی در ادب فارسی است-با ارائه شواهدی
گویا، دقیقا تحلیل شود.در هرکدام از سر فصلهای مقاله، امکان آوردن شواهد متعدد وجود
داشت، اما به خاطر جلوگیری از طولانی شدن کلام و رعایت محظورات مجله، از این کار
پرهیز گردید.
خلاصه ماشینی:
"از سوی دیگر این بزرگواران چون از حال خود سخنمیگویند، زبانشان با زبان علم رسمی متفاوت است، همانگونه که آلت ادراک آنها نیز متفاوت است و زبان«تأویل»به عنوان زبانی برای بازگو کردن مشاهدات، مکاشفات، واقعهها و عوالم روحانی انتخاب و به کار گرفته میشود.
مولوی میگوید:لفظ در معنی همیشه نارسانزآن گفت«قد کل لسان»نطق اسطرلاب باشد در حسابچه قدر داند زچرخ و آفتابخاصه چرخی کین فلک زو پرهای استآفتاب از آفتابش ذرهای استمثنوی/د 1/ص 415نارسا بودن لفظ در مقابل معانی بلند عرفانی که تجربه شهودی عارف از سیر در عوالم ما فوق عالم حس آنها را یافته، از سوی متقدمان مولوی نیز بیان شده است؛ واقعیتی که زبان رمزگویی و تأویل را در عرفان به عنوان یک اصل ثابت و لایتغیر در آورده است.
ط)نمونههایی از مخالفت مولوی با تأویل:-مولوی درباره تسبیح موجودات میگوید:کسانی مانند گروه معتزله که اهل عرفان نیستند و جان و روان آنها نور بصیرت الهی ندارد، تسبیح موجودات، یعنی آنچه را که در قرآن کریم فرموده، «و ان من شیی الا یسبح بحمده»را اینطور تأویل میکنند که مقصود آیات الهی، دلالت مصنوع بر وجود صانع است و نیز از این جهت است که انسان به سبب نظر عبرت در مخلوقات، به یاد خالق میافتد و عجایب صنع، او را به وجود خداوند قادر متعال رهبری و رهنمونی میکند."