چکیده:
معمولا در داستانی که راوی دانای کل{O1O}است، خواننده بر راوی تکیه دارد و
انتظار دارد اظهارنظرها و داوریهای راوی، او را به سوی معنا و درک بهتر موقعیت و
شخصیتهای داستان سوق دهد.راوی بناست خدا گونهای باشد که چون بر همه چیز داستان
واقف است و آفریننده شخصیتهای داستان است، شخصیتها را از خود آنان بهتر بشناسد و
منبعی مطمئن و قابل اطمینان برای خواننده جهت کسب اطلاعات باشد.ولی در داستان بیلی
باد ملوان اثر هرمان ملویل، روایت به گونهای است که ظاهرا انتظارات خواننده را از
راوی دانای کل
معمولا در داستانی که راوی دانای کل{O1O}است، خواننده بر راوی تکیه دارد و
انتظار دارد اظهارنظرها و داوریهای راوی، او را به سوی معنا و درک بهتر موقعیت و
شخصیتهای داستان سوق دهد.راوی بناست خدا گونهای باشد که چون بر همه چیز داستان
واقف است و آفریننده شخصیتهای داستان است، شخصیتها را از خود آنان بهتر بشناسد و
منبعی مطمئن و قابل اطمینان برای خواننده جهت کسب اطلاعات باشد.ولی در داستان بیلی
باد ملوان اثر هرمان ملویل، روایت به گونهای است که ظاهرا انتظارات خواننده را از
برآورده نمیکند.راوی به نظر میرسد به همان سردرگمی و پریشانی خواننده باشد.کنش
داستان و پایان تکاندهنده آن، چنان سؤالهای بیشماری در ذهن خواننده به وجود
میآورد که قدرت هر نو داوری را از او سلب میکند.راوی نیز-که بناست خود نویسنده
باشد-در رفع این ابهامات کمک چندانی نمیکند و در عوض با پیش کشیدن بحثهای انحرافی،
تلمیحات متفاوت، در هم آمیختن تاریخ و اسطوره در داستان، سرباز زدن از ارائه
موقعیتهای دراماتیک 1 -که میتوانست به درک بهتر شخصیتها کمک کند-و با طرح مسائل
مرموز و مبهم به سرگردانی خواننده دامن میزند.با این وجود، به اعتقاد نگارنده، این شیوه روایت ناشی از ناتوانی نویسنده در
بیان مؤثر داستان نیست، بلکه خود تمهیدی است از سوی وی تا خواننده را به تعمق
بیشتر وا دارد و روایت را با درنمایه داستان-که همانا دشواری قضاوت عادلانه و تشخیص
درست از نادرست، در چارچوب معیارهای انسانی است-هماهنگ و همخوان سازد.کنایههای
داستان-که تعیینکننده لحن راوی/نویسنده داستان است-کلیدی است بر روایت معما گونه
داستان بیلیباد ملوان اثر هرمان ملویل.
خلاصه ماشینی:
"هرگز سروکار (1)- traggalC خاصی اداری یا غیراداری با او نداشت؟واقعا این موضوع چه ارتباطی میتوانست با کسی داشته باشد که در مقام«عامل صلح و آشتی»کشتی تجاری آزارش به مورچه نمیرسید، کسی که حتی بنا به گفته خود کلاگارت«جوانی مطبوع و دلکش»بود؟چرا باید پادیلمی، به قول مرد اهل دانسک، به ملوان زیبا پیله کرده باشد؟(ص 46)ظاهرا راوی(تنها منبع موثق خواننده)به همان سرگشتگی خواننده در دستیابی به حقیقت است؛با این وجود تلمیحات مکرر نویسنده/راوی و لحن کنایهآمیز او، نمایانگر احساس او نسبت به این دو شخصیت است:«کلاگارت»تبلور پلیدی و اهریمنی است و «بیلی»تبلور پاکی و معصومیت مسیحایی.
»{O16O}اکراه راوی نسبت به داوری در مورد«ویر»عدم اطمینانش در مورد واقعیت، و موقعیت مبهم و دوگانه«بیلی»به نوعی روایت ختم میشود که هرچند، باور نکردنی به نظر میرسد، لیکن با تعارضها و تناقض نماییهای مطرح شده در داستان همسازی دارد:«ویر»ظاهرا چارهای ندارد که«بیلی»نماد معصومیت را به خاطر قتل غیرعمد«کلاگارت»، نماد پلیدی، به دار بیاویزد:برقراری نظم اجتماعی، متأسفانه مستلزم قربانی کردن پاکی فطری است.
راوی میگوید:«چه کسی میتواند در رنگینکمان، پایان رنگ بنفش و آغاز رنگ نارنجی را با خطی مشخص کند؟تفاوت رنگها را بهطور مشخص میبینیم، اما دقیقا در کجا یکی به درون دیگری میریزد و میآمیزد؟»(ص 88)آیا این همان خطی نیست که انسان با توجه به محدویت خویش میخواهد میان حقیقت و بیحقیقتی بکشد؟آیا این همان خطی نیست که«ویر»کشید و حقیقت(و نه واقعیت خارجی)را مخدوش کرد و سرنوشت بیلی را رقم زد؟تعیین حقیقت در قالب معیارهای انسانی، مضمون اصلی داستان را تشکیل میدهد و چون دستیابی به حقیقت همواره انسان مسؤول را دچار کشمکش و جدال درونی نموده است، راوی نیز از این قاعده مستثنی نیست."