چکیده:
ذهن انسان، وقتی تصوری به دست میآورد اگر آن را از برخی جهات مشابه تصوراتی
بیابد که پیش از آن به دست آورده است، براساس آن مقدار مشابهت به تحلیل میپردازد و
با این تحلیل، وصفی را از آن انتزاع و سپس بر آن حمل میکنند؛یعنی در واقع تنها با
تحلیل-که عمل ذهن است-وصف قائم به شییء که واقعا با آن یکی است، انتزاع و بر
آن حمل میشود.گاهی هم دو تصویر متغایر را باهم میسنجد و چون یکی
را مغایر با دیگری مییابد، حکم به غیریت و مبانیت میکند؛و این هم خودش یک حمل
است.این عمل راهی برای ارتباط با همنوعان و تفهیم یافتههای خود به آنان است؛یعنی
قضیه سازی و حکم و تصدیق هم ابزاری است برای اینکه متکلم به مخاطب علامت بدهد تا او
هم تصوری مانند آنچه در ذهن متکلم است، بسازد.پس در واقع معرفت همان تصورات است و تصدیقات فقط نقش ابزاری دارند. بنابراین چون
متکلم تنها تصوری در ذهن دارد که خصوصیات و اوصاف آن را با تحلیل از خود آن به دست
میآورد و بر آن حمل میکند، پس قضیه حاصل برای آن ضروری و بدیهی است.این تقریر در
عین حال، هرگز مستلزم انفصال و گسیختگی تصورات دیگر از یکدیگر نیست، زیرا هر تصوری
خود اساس معرفتی است که با تحلیل، تصورات دیگر از آن به دست میآید و هر قدر این
تحلیل-که مولود درک مشابهت یک تصور با تصورات دیگر است-افزونتر باشد، پیوستگی و
اتحاد تصورها با یکدیگر بیشتر و مستحکمتر نمودار میشود.
خلاصه ماشینی:
"پس ناگزیریم سؤال دوم را درست بدانیم و در پاسخ آن بگوییم:آری در هر قضیه واقعا یک تصور واحد بسیط 1 برگرفته از بیرون، یا درون-مانند محسوسات درونی یا درکهای عرفانی-وجود دارد که موضوع قرار میگیرد و محمول، وصف آن، مندرج در آن قائم به آن است و بدیهی است میان موصوف و صفت، جز در مقام اعتبار و التفات ذهن، جدایی و دوگانگی وجود ندارد و مراد از عبارت«وحدت از جهتی و کثرت از جهتی»باید همین باشد، یعنی صفت و موصوف به اعتبار اینکه تصور واحد بسیطی را تشکیل میدهند یک چیزند، اما از آن حیث که ذهن آنها را تحلیل و از هم تفکیک میکند و این تحلیل و تفکیک هم این است که ذهن، وقتی تصوری را به دست میآورد اگر آن را از برخی جهات، مشابه تصوراتی بیابند که پیش از آن به دست آورده است، براساس آن مقدار مشابهت به تحلیل میپردازد.
ازاینرو، آن سخن معروف که«الخبر تحلیل الصدق و الکذب»تنها در مورد مخاطب درست است نه در مورد متکلم، مگر در آنجا که احتمال تصرف و دستکاری در صورت حاصل از شییء خارجی بدهد و بنای سخن بر این باشد که متکلم دارد از واقعیت عینی خبر میدهد وگرنه، در آنجا که متکلم یقین قطعی دارد که آنچه را از بیرون گرفته، بدون دستکاری و تصرف ذهن، گرفته و نگه داشته و یا در آنجا که بنای سخن بر خبر دادن از واقع نیست-مانند افسانهها-متکلم به آنچه میگوید یعنی به رابطه محمول با موضوع علم حضوری دارد و برای وی احتمال صدق و کذب منتفی است، ولی همانطور که گفته شد برای مخاطب-حتی در بیان افسانهای که به افسانه بودنش اذعان دارد-احتمال خطا در بدست آوردن محمول از موضوع و یا نسبت دادن محمول به موضوع از سوی متکلم همواره وجود دارد."