چکیده:
در آستانه قرن پنجم، خراسان به عنوان کانون اصلی تحولات سیاسی، در ناامنی و فقر و پریشانی به سر می برد و عدم ثبات سلاطین و امیران، به تضییع هر چه بیشتر حقوق مردم و رواج فرهنگ ریا و چاپلوسی منجر می گردید؛ در حالی که اغلب اندیشمندان و عالمان رسمی، یا بازیچه دست صحنه گردانان قدرت و سیاست بودند، و یا در گوشه عافیت نشسته و مهر سکوت و تمکین بر لب داشتند.
اما ابوسعید ابوالخیر به عنوان عارفی اجتماعی، با تکیه بر رفتار و گفتاری محبت آمیز و آمیخته به طنز، و با اشراف بر ضمیر و اندیشه دیگران، در مسیر مقابله با ریا و ظاهرسازی، هدایت و به راه آوردن ستم پیشگان، و همچنین حمایت از مردم درمانده، واکنش های مناسبی از خود نشان می داد. در این مقاله با استناد به آنچه از ابوسعید در اختیار داریم، سعی کرده ایم تا به بررسی ارتباط و تناسب میان حوادث و واقعیت های جاری آن روزگار، و عکس العمل ها و رفتارهای ابوسعید بپردازیم، و نوع و میزان تاثیرپذیری او را از مسایل و اتفاقات سیاسی و اجتماعی نشان بدهیم
At the beginning of the fifth century، Khorasan suffered from insecurity، poverty and disorder as it was the major center of the political revolutions. Also the instability of the kings and princes led to the oppression of peoples' rights and the promotion of hypocrisy and flattery as a culture. In this situation most of the scientists and the official learned men were either pawns in the hands of the authority and the political authorities، or chose to isolate themselves and seal their lips in mere silence and surrender.
But Abu-Saeed Abol-Kheir، a social mystic، reacted properly against pretension and seduction by relying on a humorous and affectionate behavior and speech. At the same time he was quite aware of what others thought; counted as a clue for the guidance of people and simultaneously supporting the oppressed and devastated ones.
This article intends to show the relation and accordance between the events and incidents of those days and Abu-Saeed's reactions and behaviors. In this relation we have also tried to reveal the extent he was influenced by the social and political events and issues of the time as well.
خلاصه ماشینی:
این حرکت دوباره در ناحیه خراسان- به ویژه در نیشابور ـ به دلیل رفتارهای سنجیده عارف برجستهای چون ابوسعید ابوالخیر، محسوستر و جذاب تر بود و عرفان به پشتوانه اعمال و رفتار او و بعضی دیگر، توانست در بین توده مردم، و همچنین صاحبان دانش و اهل سیاست، جایگاه محکمی برای خود بیابد.
در اسرار التوحید آمده است، مریدی از مریدان او را دیدند که «خربزه در شکر سوده میگردانید و به شیخ میداد تا میخورد»؛ و چون مورد سؤال قرار گرفت، گفت که هر دو حالت برای او شیرین است و «هرکدام طعم وقت خود دارد» (همان).
حافظ میفرماید: می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب چون نیک بنگری همه تزویر میکنند (حافظ، 1362: 200 / 10) ابوسعید این بیماری را ناشی از تمایلات نفس میداند که همچون آتشی فروزان تعداد کثیری از مردم ـ عام و خاص ـ را در کام خود فرو میبرد (محمدبن منور، 1371: ج1: 298)؛ یا دشمنی که از اندرون پیراهن به تحریک و اغوای انسان میپردازد و دست یافتن به آن از نظر ابوسعید، «نصر عزیز» است (همان: 205).
هر چند این نوع کرامت که مورد ایراد ابوسعید و خواجه عبدالله است، از پاکی وجود و تسلط بر نفس صاحبان کرامت حکایت میکند، هرگز در ارتباط با مسائل و مشکلات جامعه و افراد آن، نقش مثبتی ایفا نمیکند و شاید به نوعی بتوان گفت که فقط اعجاب و احترام دیگران را برمیانگیزد؛ در حالی که ابوسعید عارفی اجتماعی، و انسانی مسئولیتپذیر است و کرامت او نیز در تعلیماتش کارایی و نقش مؤثری دارد و در راه هدایت دیگران، تکیه گاه و حامی مناسبی برای او به حساب میآید.