چکیده:
در قرن دهم(ه.ق)، با پدید آمدن دولت متمرکز ایرانی و رونق فرهنگی و اقتصادی،
ابتکاراتی در فلسفه(حکمت متعالیه)و شعر(سبک هندی)و علوم طبیعی و ریاضی(نوآوریهای
میر فند رسکی و شیخ بهایی)رخ نمود.شاید اکثر فلاسفه عصر صفوی مقتدا تلقی شوند، اما
صدر المتألهین محمد شیرازی با تأمل و تدبر در همه عناصر فرهنگی جاندار عصر،
توانست آنها را در حکمت متعالیه جذب و در یکدیگر ادغام نماید و حکمت متعالیه خود را
در نقطه اوج مکتب فلسفی اصفهان جای دهد.او در عین وفا داری به برهان و تبیین
عقلانی، که وجه بارز فلسفه اوست، مضامین کتابهای ابن عربی و پرورش یافتگان بیواسطه
یا با واسطه او را محققانه شرح داد.و از حیثی به شیوهای مبتکرانه به بهرهگیری از
آیات و روایات پرداخت.از اینرو، محققان از دیدگاههای مختلف به فلسفه او
نگریستهاند که ما به سه دیدگاه اشاره میکنیم:از دیدگاهی، وجه عرفانی حکمت متعالیه
چنان مبالغه آمیز، برجسته و عمده شده که کل این فلسفه به مثابه مدخل و شرح کتابهای
فصوص الحکم و فتوحات مکیه تألیف ابن عربی لحاظ شده است.از
دیدگاهی دیگر، حکمت متعالیه نظام فلسفی یکپارچهای تلقی میشود که
دارای هویت خاص و دستاوردهای جدید و انسجام کامل فلسفی است، و از دیدگاه سوم، حکمت
متعالیه از لحاظ به کارگیری آیات و روایات، به فلسفه کلامی نزدیک شده است.به نظر
میرسد، بررسی و تحلیل این دیدگاههاست که راه توضیح در خور حکمت متعالیه را به روی
ما میگشاید و تصوری روشن از آن را به ارمغان میآورد.دراین مقاله، براساس قراین و
شواهد، به اثبات دیدگاه دوم و ابطال دیدگاههای اول و سوم مبادرت ورزیدهایم.
خلاصه ماشینی:
"اما افزون بر این وجه بارز، آیا مباحث رفیع و عرشی اسفار (حکمت متعالیه)همگی از فصوص و فتوحات و دیگر کتب ابن عربی و پرورش یافتگان بیواسطه یا با واسطه او منقول است؟و به عبارت دیگر حکمت متعالیه مدخل یا شرحی محققانه بر آن دو کتاب است(دیدگاه اول)؛یا دارای هویت خاص و حقیقت بسیط و واحد و منسجم است که با سعه کمالی خویش در پایان هر بحث اساسی، نتیجهای جدید به دست آمده است و اساس فلسفه در مقایسه با فلسفههای پیشین دگرگون گشته است (دیدگاه دوم)؛و یا آنکه در حکمت متعالیه به برکت منبع جدیدی که همانا منبع دینی یعنی آیات وروایات است، فلسفه به کلام نزدیک شده است.
دوم:آنکه صدر المتألهین هرچند که در مرحله اول اسفار(11/ج 1، ص 53)اشاره میکند که شناخت ضعیف وجود از طریق آثار ماهوی آن امکانپذیر است، اما در مبحث معاد جسمانی اسفار(11/ج 9، ص 185)و نیز الشواهد الربوبیه(14/ص 14-6)صریحا میگوید شناخت وجود فقط از راه شهود عرفانی امکان پذیر است و این همان نظر عرفاست که میگویند«من لا کشف له لا علم له)یعنی کسی که مکاشفه و شهودی ندارد علم و شناختی ندارد.
پس همان گونه که ابن عربی علم خود را-نسبت به هلاکت ماهیت امکانی و منحصر بودن موجود و جود به حقیقت واحد شخصی-علم بسیار شریف ورثه محمد(ص)میشمارد، صدر المتألهین نیز برهان این مطلب را سهم خویش از علم محسوب میکند و آن را مکمل فلسفه و متمم حکمت به حساب میآورد."