چکیده:
مبناگروی (msilanoitadnuof) قدیمیترین نظریه در باب ساختار توجیه
(noitacifitsuJ) است.در این نظریه مجموعه باورهای انسان به یک ساختمان تشبیه
میشود.همانطور که هر ساختمان دارای دو قسمت زیربنا و روبنا است و روبنا متکی به
زیربنا است، مجموعه باورهای انسان نیز چنین است:بعضی باورها زیربنا هستند و پارهای
دیگر روبنا و روبناها به زیربناها متکیاند.نظریه مقابل مبناگروی، تلائم (ecnerehoc) است.در این دیدگاه باورهای انسان
به تارهای تنیده شده یک عنکبوت یا کندوی زنبور عسل تشبیه میشود. یک باور به تک تک
باورهای دیگر متکی است و آنها نیز به او متکیاند.در این مقاله ضمن بررسی و نقد نظریه مبناگروی نشان میدهیم که مبناگروی به نظریه
تلائم فروکاسته (noitcuder) میشود.
خلاصه ماشینی:
"مبناگروی قدیمیترین نظریه درباره ساختار توجیه است در این نظریه باورهای انسان به یک ساختمان تشبیه میشود:همانطور که هر ساختمان دارای دو قسمت زیربنا و روبناست و روبنا متکی به زیربنا است، مجموعه باورهای انسان نیز چنین است:بعضی باورها زیربنا هستند و پارهای دیگر روبنا، و روبناها به زیربناها متکیاند.
باید گفت:صرف اینکه صدق امری برای ما بدیهی و روشن باشد مستلزم آن نیست که آن امر در واقع هم صادق و درست باشد، چرا که صدق امری عینی (evitcejbo) و خارجی است، درحالیکه بداهت معنایی ذهنی (evitcejbus) و درونی است و هیچ ربط و نسبت منطقی بین این دو نیست به بیان دیگر گزاره«بداهت مستلزم صدق است» پیشفرض اثباتناشده مبناگروان سنتی در نظریه خطاناپذیریبدیهیات ذاتی است.
حذف شرط خطاناپذیری از باورهای پایه اگرچه پاسخگوی نقدهای معطوف به پیشفرضهای اول و سوم است اما نقد وارد به پیشفرض دوم همچنان بیپاسخ باقی میماند و آن این که توجیه فقط از طریق قیاس گذراست و از طرق دیگر گذرا نیست.
شکاکیت در باب جهان مادی اگرچه مستلزم هیچ محال منطقییی نیست و به بیان دیگر از نفی امکان معرفت به جهان مادی هیچ تناقضی لازم نمیآید اما یقینا این نتیجه، تلاش حامیان فهم عرفی چون توماس رید را بیاثر میکند که برای اجتناب از در غلتیدن به دامن شکاکیت شرط خطاناپذیری را از باورهای پایه حذف کرده و در عین حال به مبناگروی وفادار ماندهاند.
اما باور کلی (p) باوری خود موجه نیست بلکه توجیه آن مبتنی بر باورهای جزئی مانند نمونههای زیر است: (r) :باور دارم شیء (''''A) قرمز است."