خلاصه ماشینی:
"قیصری در توضیح این عبارت از فص ادریسی:«لیس الا العین الذی هو الذات»{o16o}میگوید: «منور آن است که وجود کثرت اسمایی جز عین ذات الهی نیست که برحسب شئون مختلف خویش در صور اعیان ثابته ظاهر گشته است و اعیان ثابته همچنان در عدم به سر میبرند.
برای رد این نظر،میتوان سه دلیل عمده ذکر کرد: الف)دیدیم که مسئلۀ وحدت وجود در نظام فکری منسجم ابن عربی چنان با بحث اسماء و صفات و اعیان ثابته درآمیخته است که به هیچ روی نمیتوان این د ورا از هم تفکیک کرد.
{o29o}پس اگر ثابت شود که در آثار عطار بحث وحدت وجود مطرح بوده است،به دلیلی مشابه با آنچه در مورد سنایی گفتیم،میتوان به این نتیجه رسید که مولوی این فکر را از او اخذ کرده است،نه از منبعی همچون ابن عربی که،در قیاس با عطار،روابط بسیار کمرنگتری با او داشته است.
ابیات زیر،نمونۀ خوبی از چگونگی طرح وحدت وجود در مثنوی به شمار میروند؛امعان نظر در اقوال شارحان اغلب دلباختۀ ابن عربی در مورد آنها نشان میدهد که بیتوجهی به سرچشمههای اصلی اندیشۀ مولوی چه نتایج ناگواری خواهد داشت: {Sمنبسط بودیم و یک جوهر همه#بیسر و بیپا در آن یک سر همه# یک گهر بودیم همچون آفتاب#بیگره بودیم و صافی همچو آب# چون به صورت آمد آن نور سره#شد عدد چون سایههای کنگره# کنگره ویران کنید از منجنیق#تا رود فرق از میان این فریق{o36o}S} شارحان مثنوی در اینجا،فرصت را غنیمت شمرده،به هنرنمایی پرداختهاند.
مولوی اعتقاد به وحدت وجود را در درجۀ اول مدیون تجربههای عرفانی خویش است و اگر هم بخواهیم در میان اسلاف و معاصرانش به دنبال منبعی برای اخذ این اندیشه باشیم،آن منبع آثار ابن عربی نخواهد بود."